ما متعهد به مقاومت هستیم نه در آرزوی حکومت. حکومت باید پس از آزادسازی بخش اعظم خاک لبنان و بیرون راندن اشغالگران همچنان به وظایف خود ادامه دهد. ما همواره مقاومت خواهیم کرد تا مزارع شبعا را از اسراییل بازپس بگیریم .
طلال سلمان، سردبیر روزنامه سرشناس السفیر چاپ بیروت، با محافل حزب الله ارتباطی نزدیک دارد. در شرایطی که بیشتر رسانههای لبنانی و عربی، جانب قدرتمندان و زورگویان را گرفتند و از موضع ناحق آنان دفاع کردند، روزنامه السفیر یکی از معدود رسانههایی است که در جنگ اخیر رژیم صهیونیستی علیه لبنان، در سرمقالهها و تحلیلهای منطقی و انتشار مطالب گوناگون به دفاع از حقوق محرومان و مظلومان جبهه اسرائیل پرداخت که با سکوت و همراهی بعضی از کشورهای عربی بر ضد حزبالله اعلام جنگ کرد.
طلال سلمان در مراحل گوناگون مبارزات حزبالله و به ویژه پس از آزادسازی جنوب لبنان در سال 2000 و مبادله اسیران و پیکرهای شهدا، با دبیرکل حزبالله گفت و گوهایی را انجام داده است. این گفت و گوها خالی از تحلیل دقیق چگونگی شکل گیری حزبالله و آینده اوضاع لبنان و پیش بینی تحولات منطقه نبوده است. نظر به اهمیت و جذابیت این مقاله، ترجمه و درج آن را در این یادمان به هنگام دیدیم.
****
این حزب تا کجا میخواهد بزرگتر و فراتر از طائفه خویش و حکومت لبنان باشد؟ اندکی پیش از ساعت یازده ظهر روز دوشنبه 27 ژوئن سال 2000 میلادی، سرتیپ امیل لحود، رئیس جمهور لبنان، دفتر کار خود را با عجله ترک میکند تا وارد تالار بزرگ و مزین به سنگهای سرد مرمرین شود و از مهمان عزیز و محترمی که برای نخستین بار وارد کاخ ریاست جمهوری لبنان و مقر رسمی او میشود به گرمی استقبال کند. این مهمان بزرگ، کسی نیست جز دبیرکل حزبالله، رهبر مقاومت اسلامی لبنان، سیدحسن نصرالله.
این اتفاق از هر نظر استثنایی است، زیرا نه این مهمان تاکنون به دیدار رئیس جمهوری در مقر اقامتش رفته و نه کاخ ریاست جمهوری عادت داشته است که گامهای چنین مرد بزرگ و مهمی را بر پهنه خود احساس کند؛ مردمی که اسرائیل، او را دشمن شماره یک خود میداند. از اینروی، این دیدار استثنایی بین رهبر یک کشور و یک انقلابی پیروز به خبری جهانی تبدیل شد و خبرگزاریها، گزارش مصور آن رابه سراسر جهان مخابره کردند.
مسافت بین «ضاحیه» (حومه جنوبی بیروت) و کاخ ریاست جمهوری در منطقه «بعبدا»، چهار کیلومتر بیشتر نیست، اما به لحاظ روانی، این مسافت بسیار زیادتر است. دشمنان در گذشته تلاش کردند تا این مسافت، گستردهتر و این فاصله افزون تر شود، زیرا نظام سیاسی کشور، طائفه گرا بود و از اجرای خواست اکثریت مردم طفره می رفت و به غرب و طرحها و برنامههای ویژه آن برای سیطره بر مناطقه عربی و تداوم بخشیدن به جنگ داخلی لبنان تمایل داشت، لذا بین کاخ ریاست جمهوری و بخش جنوبی بیروت، همواره زبان توپخانه سخن میگفت.
نظام حاکم بر آن بود تا مخالفان خود را که با شعار مظلومیت و محرومیت و تاکید بر عربی بودن لبنان و دفاع از مقاومت فلسطین، زیر یک پرچم گرد آمده و خواستار تغییر اوضاع حاکم بودند و از کشورهای عربی تقاضای کمک کردند، ولی پاسخ مثبت و حتی همدردی و همراهی آنان را دریافت نکردند، سرکوب کند.
بدین سان، زمین یک دور کامل چرخید و اینک همان محروم انقلابی و مقاوم، مهمان کسی است که نماد نظام تعدیل کننده و تبدیل کننده و تجدیدکننده پیمان طائف (پاییز 1989) است. تعدیلهایی که به نام اصلاحات قانون اساسی و سرکوب شورش و تمرد، در سیزدهم اکتبر 1990 یعنی فقط سه ماه پس از اشغال کویت توسط صدام حسین شکل گرفتند. در همان روزها، برای نخستین بار در تاریخ مناسبات دو کشور، یک جنگنده سوری در آسمان بیروت پدیدار شد و کاخ ریاست جمهوری را بمباران کرد و میشل عون از کاخ، خارج شد و به سفارت فرانسه و سپس به فرانسه پناهنده شد.
ریاست جمهوری امنی جمیل در روز 23 سپتامبر سال 1988 پایان مییافت و اومیشل عون را جانشین خود کرده بود. البته پس از آنکه انتخابات آینده ریاست جمهوری را به طمع انتخاب مجدد خود، لغو کرد! سپس میشل عون نیز انتخابات را لغو کرد تا خود به کاخ ریاست جمهوری راه یابد، اما وقتی انتخاب وی عملی نشد، در کاخ ریاست جمهوری سر به شورش برداشت و پس از آنکه دمشق با انتخاب وی به ریاست جمهوری لبنان مخالفت کرد، شعار «نبرد آزادیبخش» علیه «اشغالگران سوری» را سر داد.
شاید به خاطر همین مسایل بود که وقتی در آن دوشنبه شب با سیدحسن نصرالله دیدار کردم پرسشهای خود را درباره پیروزی، آزادسازی و مقاومت و بیرون راندن نیروهای اشغالگر اسرائیلی به تعویق انداختم و نخست این سوال را از وی پرسیدم که هنگام ورود به کاخ ریاست جمهوری برای اولین بار چه احساسی داشته است: حتما امروز که پای به کاخی میگذاشتید که همواره در جبهه دشمن شما قرار داشته است، احساسات متضادی دارید. کاخی که فرهنگ سیاسی شما باعث می شود آن را از چنگال غاصبان و متجاوزان بیرون آورید و به صاحبان قانونی اش یعنی ملت بسپارید.شما هم اکنون از میدان مبارزه با دشمن پیروز و سربلند بیرون آمده اید، اما فاتحانه وارد این کاخ نشدید و در آن جا نمی مانید تا حکومت را به عنوان یک نیروی آزادی بخش حکومت را به دست گیرید، بلکه این یک دیدار قانونی و موید این نکته است که شما این حکومت را به رسمیت می شناسید.
شما که در بیرون از این کاخ، انقلابی هستید، وارد کاخ میشوید تا بر تایید خود از حکومت، هرچند از موضع یک همپیمان، تاکید کنید. آیا ورود به این کاخ، احساسات متناقضی را در شما به وجود نمیآورد؟ این تناقضات، نظر شما را به خود جلب نمیکنند؟ شما که از فقر در جنوب به حومه فقط با ویژگیهای ارمنی در شرق بیروت (کمپ شرشبوک) گریختهاید، آیا احساس نمیکنید که با ورود به کاخ ریاست جمهوری، وارد کاخ اطاعت و فرمانبری شدهاید؟ آیا شما از انقلاب خارج شدهاید تا پای به درون حکومت بگذارید؟ شما که نماد مبارزه مسلحانه و اقدامات شهادتطلبانه هستید، آیا برای لحظهای احساس کردهاید که شما برای باقی ماندن در این کاخ سزاوارتر هستید تا ساکنان کنونی آن؟
این پرسش، سیدحسن نصرالله را که چهرهای آرام و تعابیری ساده و قابل فهم دارد، غافلگیر نکرد. او پیش از آن که امور سخت جنگی را تجربه کند و مرگ را در برابر چشمانش ببیند و به مقام یک رهبر سیاسی برسد، به عنوان یک روحانی، فن بیان را خوب فرا گرفته است و همواره برای پرسشهای سخت و غافلگیر کننده، پاسخهای مناسب و خیرهکننده دارد. به گونهای که به نظر میرسد پاسخ چنین پرسشی را از قبل آماده کرده است. او در پاسخ گفت:
«هرگز! برای من هیچ گاه آزادسازی سرزمین لبنان ارتباطی به حکومت نداشته است. شاید ما که در سایه شهادت زندگی میکنیم، نتایج مستقیم اقدامات خود را بر حکومت، از ذهن خود پاک کردهایم. شاید هم بین این دو موضوع رابطهای نمیبینیم. ما به وظیفه خود به عنوان مقاومت عمل کردیم و خداوند ما را پیروزی بخشید. موضعگیری حکومت به ویژه رئیس جمهور، همواره حمایت و پشتیبانی از ما بوده و امیل لحود پیش از رسیدن به ریاست جمهوری و زمانی هم که فرمانده ارتش بود، این موضع را داشت. ما خواهان حکومت نبودهایم وظیفه مقاومت، آزادسازی سرزمینهای اشغالی است و علاقهای برای به دست گرفتن حکومت ندارد. برای ما همین کافی است که حکومت با ما خصومت نداشته باشد».
و از نظر انسانی پذیرش آن دشوار است. هر کس که پیروز شود شایستگیاش را برای پیروزی به حق خویش در همه حکومت یا بخشی از آن ربط میدهد تا بتواند از سوی همپیمانانش احساس امنیت کند.
وانگهی، شما یک پیروزی تقریبا ناممکن را به دست آوردهاید، زیرا مجبور کردن اسرائیل به عقبنشینی کاری عادی و آسان نبوده است.
از طرف دیگر حزب شما که در طول این سالها جنگیده و صدها شهید تقدیم کشور کرده است، سختیها و مشقتهای زیاد و گاه نیرنگ و خیانت را تحمل کرده و همه این دشواریها و مانورها و توطئهها را در داخل و خارج از کشور، پشت سر گذاشته است و حق دارد به حق خویش در حکومت بیندیشد و اگر نگوییم سهم خود را از آن بگیرد، باید نسبت به تغییر و تحولات آن نظارت داشته باشد. حداقل آنکه از خویش و پیروزش به دست آمده دفاع کند.
- سیدحسن نصرالله همواره این مسائل را مدنظر داشته و کاملا واضح است که حزب الله مدتهاست تکلیف این موضوع را روشن کرده و بین مقاومت و دستیابی به حکومت فرق قائل شده خیال خود و دیگران را در این زمینه، راحت کرده و این تصور را از آنان گرفته است که فکر کنند وقتی این حزب آخرین بخش از خاک جنوب را آزاد کرد با اسلحه به بیروت بازخواهد گشت و به خاطر پیروزی به دست آمده مشروعیت کامل را حق خود خواهد دانست.
* چگونه حزب الله توانسته است از نظر روانی این باور را در خود به وجود آورد که بین پیروزی نظامی بر اثر عملیات مقاومت و بهره برداری سیاسی از آن برای دستیابی به حکومت فرق قائل شود و این موضوع را هضم کند؟
- این یکی از پرسشهای بزرگی است که نمیتوان به آن پاسخ داد مگر آنکه به عمق این بنیاد عقیدتی، سیاسی، نظامی که دارای یک عنوان تابناک قرآنی است و شیوه پیچیدهای را در برخورد با نیروهای مختلف در پیش گرفته است وارد شویم. اندیشهای که از لبنان آغاز میشود و از سوریه میگذرد و به جمهوری اسلامی ایران ختم میشود. بماند که دشمنان همواره با این اندیشه مبارزه کرده اند و میکنند و سعی دارند با اتهام تروریست بودن آن را سرکوب کنند.
چند روز پیش از آن یعنی در روز شنبه 27 ماه مه سیدحسن نصرالله به مناطق آزاد شده جنوب و به طور دقیق به بنت جبیل، یکی از مراکز منطقه جبل عامل رفت و در مقابل توده عظیم مردمی که برای شنیدن سخنان او آمده بودند اعلام کرد که حزب الله به تنهایی این پیروزی را به دست نیاورده است و شرکای او کسانی هستند که پیش از وی برای پیروزی تلاش و یا با او همراهی کردند. احزاب ملی و ترقیخواه مانند بعثیها، کمونیستها و ملیگرایان سوری و جنبش امل که به تعبیر رئیس مجلس نمایندگان لبنان، نبیه بری، مادر حزب الله محسوب می شود در این پیروزی شریک هستند. وی به حق همه احزاب و گروهها و افراد و سازمانها در این پیروزی، اعتراف کرد. این اعلان از سویی تأیید نقش رهبری او در مقاومت و آزادسازی نیز محسوب میشود.
او سپس با صدایی رسا اعلام کرد: «ما جایگزین حکومت نخواهیم شد و قصد نداریم حکومت مورد نظر خود را برپا کنیم. موضوع برقراری امنیت بر عهده حکومت باقی خواهد ماند و مسئولیت ما مطلق و همه جانبه نخواهد بود. ما متعهد به مقاومت هستیم نه در آرزوی حکومت. حکومت باید پس از آزادسازی بخش اعظم خاک لبنان و بیرون راندن اشغالگران همچنان به وظایف خود ادامه دهد. ما همواره مقاومت خواهیم کرد تا مزارع شبعا را از اسراییل بازپس بگیریم و اسیران و بازداشت شدگان را از زندانهای اسراییل آزاد کنیم.
دولت لبنان باید منابع آبی دزدیده شده توسط اسراییل را بازپس بگیرد و مه را ز این او فلسطینیها را نیز مخاطب قرار داد. برخی از آنان صدای او را به طور مستقیم از حد فاصل مرز و اکثریت آنان از طریق رادیو و ماهواره شنیدند. لحن او گرم و امیدوار کننده بود و آهنگ اندوهگینی داشت زیرا سید به حکم تجربههای طولانی و نه به خاطر ایجاد انتفاضهای تازه و از سرگیری مقاومت که به دلیل ناتوانی آنان مطمئن نبود که با پاسخ مثبت از سوی فلسطینیها رو به رو شود.
وقتی در گفتگو با سیدحسن نصرالله برای ترسیم نقش حزب الله در آینده لبنان اصرار ورزیدیم و این موضوع را مطرح کردیم که این حزب در یک محیط طائفه ای مشخص محصور شده و همین امر میتواند تأثیر یا قدرت این حزب را برای تغییر معادلات منطقه کاهش دهد سید حرف تازه ای را مطرح کرد و گفت: ما باید اعتراف کنیم که حزب ما بزرگتر از طائفهای است که اعضا و هواداران حزب الله به آن وابسته هستند همچنان که بزرگتر از هر طائفه و هر نظام سیاسی موجود است. ما نماد یک طرح ملی هستیم که اهداف آن به مرزهای لبنان و فلسطین محدود نمی شود. آرمانها و ساختار فکری ما و حجم و تأثیر و اقبال مردم به ما فراتر از آن است که سلاح را بر زمین بگذاریم و به دنبال مقاوم و وزارت برویم یا سهمیه خود را در مجلس نمایندگان افزایش دهیم و خود را در چارچوب بازی سیاسی محدود کنیم.
در گذشته اشاره ای گذرا را در مورد این موضوع می شنیدیم و تحولات آشکار در مواضع و بیانیههای سیاسی حزب الله نشان می داد که هر چه بیشتر به موضع ملی گرایی عربی نزدیک میشود بی آنکه مبانی اندیشه اسلامی را کنار بگذارد در بسیاری از موقعیتها و موضع گیریها و در برابر ناکامیها و شکستها و انحرافات دولتهای عربی، بیانیههای این حزب از رنگ و بوی کاملا ملی برخوردار بود هرچند این مفاهیم با واژههایی بیان میکردند که رنگ و لعاب دینی داشتند.
میپرسیم:
پس بلندپروازی شما بسی فراتر از کاخ ریاست جمهوری «بعبدا »است؟
سیداعتراض میکند و میگوید:
«این بلندپروازی نیست بلکه اندیشه، عقیده و رسالت است».
در فوریه گذشته، همکارم ابراهیم نافع، سردبیر روزنامه الاهرام، از من خواست تا یک گفتگوی مطبوعاتی را با سیدحسن نصرالله تدارک ببینم. این نخستین بار بود که یک روزنامه ناسیونالیست مصری خواهان گفتگو با رهبر حزب الله شده بود. از آنجا که این دیدار برای نخستین بار برگزار می شد فضای بیگانگی یا دستکم نا آشنایی بر این دیدار که دیرهنگام صورت گرفت حاکم بود. البته دلایل فضای حاکم بر دیدار پرسشهای ظریفی بود که همکاران مطبوعاتی وابسته به الاهرام و مرکز پژوهشهای این روزنامه از سیدحسن نصرالله پرسیدند.
به عنوان مثال یکی از پرسشها این بود چرا نام خود را حزب الله گذاشتید آیا این بدان معناست که حزب شما نام خدا را احتکار کرده و به تنهایی به خدا ایمان دارد؟ پرسش دوم درباره مسئله «تقید» در فقه شیعی و جایگاه آن در خط مشی و شعارهای حزب الله بود و این که آیا حزب الله اهداف واقعی خود را برپایه تقیه دنبال میکند یا خیر؟ به اضافه سوال های بسیار دیگری درباره ایران که به نظر میرسید هدف آنها این بود که اهداف و آرمان و خط مشی حزب الله را ایرانی جلوه دهند. اما پرسش مستقیم از سیدحسن این بود که چگونه میتوانستید یک جوان را به این باور برسانید که با چشمان باز به استقبال مرگ برود؟ راز این قدرت بزرگ و توانایی عظیم شما در بسیج جوانان و برانگیختن روح شهادت طلبی در آنها چگونه است که آنان در اوج جوانی زندگی و لذتهای آن را نادیده میگیرند و به دنبال شهادت میروند؟
سیدحسن نصرالله پس از آنکه مفهوم انحصاری بودن خداوند در حزب الله رانفی کرد و گفت که این نام از آیه «و من یتوکل الله و رسوله والذین آمنوا فأن حزب الله هم الغالبون» گرفته شده است. سیدحسن در شرح تقیه آن را ضرورتی خواند که اوضاع و شرایط سیاسی و جواختناق حاکم در دورههای خاصی آن را ایجاب میکند و شیعیان مظلوم و ستمدیده به تقیه پناه می برند تا از فتنه و اختلاف و درگیری با حکومت ظالم پرهیز کنند.
سپس درباره شهادت طلبان سخنانی گفت که مفهوم آنها این بود:
« خدا را سپاس میگوییم که در میان جوانان ما کسانی هستند که به خداوند و بهشت و روز قیامت ایمان دارند. بدون این ایمان امکان نداشت بتوانیم کسی را برای رویارویی با قدرتمندترین ارتش منطقه بسیج کنیم. اینان خداوند و بهشت و قیامت را باور دارند و از گوشه و کنار برای نایل شدن به شهادت می آیند و برای شهادت با یکدیگر رقابت میکنند. اگر این روحیه وجود نداشت این مقاومت هیچگاه پا نمیگرفت و تداوم نمی یافت و به اذن الهی به پیروزی نزدیک نمی شد. چند روز بعد چهارمین و پنجمین و ششمین حمله ناجوانمردانه اسراییل به ساختار لبنان و به ویژه تأسیسات برق اتفاق افتاد و برای نخستین بار کشورهای عربی واکنشهای تندی نشان دادند.
سه هفته پس از آزادسازی خاک لبنان و دقیقا در روز 20 ژوئن سال 2000 حزب الله دوباره خبر ساز شد و یک موفقیت دیگر در کارنامهاش به ثبت رسید. خبر از این قرار بود که کوفی عنان دبیر کل سازمان ملل متحد، به مقر دبیر کل حزب الله در بخش جنوبی بیروت رفت و با رهبر حزب الله که نامش به ترانه ای تبدیل شده و در طول شبانه روز در گوش سربازان اسراییلی مستقر در «گذرگاه فاطمه» واقع در خط مرزی لبنان با فلسطین اشغالی طنین انداز شده است، یعنی حسن نصرالله دیدار کند.
این دیدار در نوع خود بی نظیر بود. زیرا سابقه نداشت که یک مقام بزرگ بین المللی با رهبر یک ارتش آزادیبخش یا رهبر یک گروه مقاومت ضد صهیونیستی در کشوری دیدار کند. سیدحسن نصرالله نیز خود را آماده نکرده بود که با یک مقام بلندپایه بین المللی ملاقات کند زیرا شعارفراملیتی یا جهان شمولی که نصرالله سرمیدهد از اندیشه اسلامی سرچشمه میگیرد و ارتباطی به نیویورک مقر سازمان ملل و به واشنگتن که مقر تصمیم گیریهای بزرگ جهانی است ندارد. در روز دوشنبه بیست و سوم ماه مه سال 2000، صحنه نادر و بی نظیری در نوار مرزی جنوب لبنان تجلی یافت که میتواند تفسیر یا نتیجه گیری منطقی و قابل قبولی داشته باشد. در آن روز رزمندگان حزب الله در رویارویی با نظامیان اسراییلی به نوار مرزی رسیدند.
سربازان اشغالگر به سرعت عقب نشینی کردند. این عقب نشینی شش هفت پیش از موعد عقب نشینی از خاک لبنان و حداقل یک هفته پیش از موعدی که تخمین زده می شد روی داد. اسراییل هرگز تصمیم به عقب نشینی را به آگاهی شبه نظامیانی که آنها را سازماندهی کرده و در طول دو دهه تحت عنوان ارتش جنوب لبنان به آنان آموزش پول و اسلحه داده بود نرساند. تشکیلات شبه نظامیان مزدور که اسراییلیها برای محافظت از جان خود آن را ایجاد و سازماندهی کرده بودند به یک چشم بر هم زدن فروپاشید و فرماندهان این نیروهای آموزش دیده نیز به سرزمینهای اشغالی فلسطین فرار کردند و همه سلاحها و تجهیزات نظامی خود را که عملا برای تجهیز یک ارتش سه هزار نفره کافی بود در خاک لبنان باقی گذاشتند.
در پی این پیروزی جبهه اسراییل در خاک لبنان فروپاشید. نیروهای آنتوان لحد از هم پاشیدند و فرماندهان و شبه نظامیان و همکاران آنان به طور دسته جمعی گریختند و به سربازان در حال فرار اسراییلی ملحق شدند به طوری که شتاب فرار آنان از عقب نشینی اسراییلیها سریعتر بود. آنان انواع سلاحها، مهمات، تجهیزات، اسناد و مدارک خود را نیز در گوشه و کنار جنوب لبنان رها کردند و گریختند. این فرار بزرگ، همه و حتی حزب الله را نیز غافلگیر کرد. حزب الله که عقب نشینی پیش از موعد رسمی را پیش بینی کرده بود تصور نمیکرد فرار این قدر سریع باشد.
دسته ای از نیروهای پیشگام حزب الله بی درنگ در مناطق آزاد شده جایگزین اشغالگران اسراییلی شدند. در برخی از پایگاهها، هنوز نظامیان اسراییلی و مزدورانشان مستقر بودند و نیروهای حزب الله وظیفه داشتند آنان را تعقیب و وادار به فرار کنند. همه چیز به دلخواه حزب الله پیش می رفت. تصمیم حزب نیز واضح و روشن بود نیروهای اسراییلی باید زیر آتش مقاومت عقب نشینی می کردند و به آنان اجازه خروج سالم از جنوب لبنان داده نمی شد.
مهمترین رویداد این بود که رزمندگان مقاومت اسلامی در عرض چند ساعت با اسلحه در مقابل سربازان دشمن ایستادند و فقط چند متر با آنان فاصله داشتند. فاصله آنان با یکدیگر تنها سیم خاردار مرزی بود که با منطق نبرد آزاد اعراب و اسراییل می شد به راحتی آن را از میان برداشت. ولی جایگزین کردن دوباره این سیمهای خاردار با امضای پیمانهای جداگانه سازش و یا استقرار نیروهای حافظ صلح بسیار دشوار بود.
صحنه کاملا جالب و بینظیری بود، زیرا رزمندهای که سختیهای زیادی را تحمل کرده و شبهای زیادی را بیدار مانده و از میدانهای مین عبور کرده و در عملیات کمین شرکت داشته و کوشیده بود هواپیماهای دشمن، او را شناسایی نکنند و یا در تیررس پستهای نگهبانی دشمن قرار نگیرد و با گلوله آنان از پای در نیاید، هم اکنون به جایی رسیده بود که دشمن اسرائیلی او را از نزدیک و با چشم غیر مسلح میدید.
اکنون نظامی اسرائیلی از ترس رزمندگان حزب الله،خود را پشت سنگرهای بتنی پنهان میکرد، رزمندگان حزب الله در کنار سیم خاردار، پرچمک زرد خود را در دست چپ و سلاح را در دست راست گرفته و در مقابل سربازان اسرائیلی ایستاده بودند. در آن سوی سیمخاردار، نظامیان اسرائیلی زیر پرچمی با دو خط آبی وس تاره شش گوشه پنهان شه بودند وبه رغم در دست داشتن اسلحه، توان شلیک گلوله را نداشتند.
تودههای مردم از فرط خوشحالی تانوار مرزی به دنبال رزمندگان پیش رفقتند و وقتی به مرز رسیدند و سربازان اشغالگر را دیدند که خاک لبنان را ترک گفتهاند، آنان را سنگباران و با نفرین و دشنام آمیخته با شکوه شادی پیرونزی با آنان برخورد کردند. قطعنامهش ماره 425 شورای امنیت سازمان ملل متحد پس از گذشت 22 سال در آن روز اجرا شد.
دو طرف نبرد که سالهای طولانی با یکدیگر جنگیده بودند اینک در مقابل یکدیگر قرار داشتند و هیچ یک حاضر نبودند دوباره جنگ را آغاز کنند و آرامش جادویی دو سوی مرز را برهم بزنند.
شاید مهاجرت سید حسن نصرالله از زادگاه خود در روستای بازوریه در شهرستان الزهرانی در جنوب لبنان به دبیرخانه حزب الله در بیروت که مقر رهبر کنونی مقاومت است، روند شکلگیری فعالیتهای این سازمان سیاسی نظامی و بسیار متعهد و منضبط را که در تاریخ معاصر جهان عرب بینظیر است، بیان میکند.
این حزب، نماینده هزاران شهروند محروم جنوب و بسیاری از مناطق دیگر لبنان از منطقه بقاع گرفته تا هرمل، بعلبک و عکار است. این مناطق شاهد مهاجرت ابنوه روستائیان به علت نبودن درآمد کافی و فرصتهای شغلی هستند. روستائیان لبنان از امکانات کافی برخوردار نیستند و شغل کشاورزی شکم آنان را سیر نمیکند. این شرایط باعث شدهاند که هزاران لبنانی به شهر بیروت که در دهه شصیت میلادی از هر نظر به شکوفایی رسیده بود،مهاجرت کنند، زیرا این بهترین راه حل برای بهبود بخشیدن به سطح زندگی است. پیدا کردن شغل آبرومندانه، تامین مدرسه برای فرزندان، استفاده از خدمات درمانی و احتمال این که فرزندان، تحصیلات دانشگاهی خود را هر چند با دشواری و فداکاری بسیار ادامه دهند، روند مهاجرت به بیروت را تسریع کرد.
خانواده سید حسن نصرالله نیز مانند هزاران خانواده شیعه جنوبی و بعلبکی این شانس را داشت که در برخی از مناطق شرقی بیروت و دقیقا در یکی از محلههای ارامنهنشین سکونت کند. ارامنه لبنان در پی فجایعی که ترکها قبل از جنگ جهانی اول در حق آنان مرتکب شده بودند، به این کشور مهاجرت کردند و از حمایت دولت فرانسه که پس از جنگ جهانی اول لبنان و سوریه را در اشغال داشتند، برخوردار شدند. دولت وقت لبنان زمینهای وقفی یا دولتی و مجتمعهای مسکونی ساخته شده را در اختیار آنان قرار داد. دولت برای دستیابی به اهداف سیاسی به ارامنه شناسنامه لبنان داد تا با این شیوه، موازنه طائفهای را حفظ کنند، لذا آنان در عین حال که شهروند لبنانی بودند، در چهارچوب مجموعههای طائفهای و مذهبی خود زندگی میکردند.
در بهار سال 1975 ، هنگامی که جنگ داخلی لبنان آغاز شد، اولین نتایج آن در مرزبندیهای طائفهای بروز کرد. بدین سان سرنوشت مسلمانان نواحش شرقی بیروت که اکثریت قاطع آنان شیعه بودند، به اینجا کشید که دچار سرنوشت فلسطینیها و آواره شدند. آن آوارگان در چند اردوگاه در گوشه و کنار بیروت که بزرگترین و معروفترین آنها اردوگاهها تل زعتر و اردگاه ضبیه در نزدیکی جسر الباشا بود، زندگی میکردند. اردوگاه پناهندگان الضبیه، از ساکنان فلسطینی مسیحی خالی شده بود. تقریبا یک سال و نیم پس از کشتار ناشی از جنگ داخلیی، پناهندگان فلسطینی اعم از رزمندگان مقاومت و افراد مسلح، باید اردوگاه تل زعتر و نواحی اطراف آن را تخلیه میکردند، زیار منطقه چنان محاصره شده بود که زندگی در آنجا ناممکن بود. بدینسان مسلمانان به شکلی اهانتآمیز و به دنبال فجایعی وحشیانه، از منطقه رانده شدند.
گروههای دهها هزار نفری فقیر شیعه که برخی از آنها به این امید که فرزندانشان آینده بهتری داشته باشند. زمینهای آنجا را به تملک خود درآورده و خانههای کوچکی را ساخته یا اجاره کرده بودند، بدون اینکه هیچ گونه خدماتی دریافت کنند، زندگی میکردند و طبیعی بود که همراه با فلسطینیها، مجبور به ترک منطقه شدند. خانواده سید حسن نصرالله هم که پدرش سید عبدالکریم نصرالله مغازههای در کمپ «شرشبوک» درست کرده بود، در میان مهاجرات بود. از آغاز جنگ داخلی لبنان در آوریل سال 1975 ، شیعیان به دلایل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، همواره نیروی انسانی همه احزاب وطنپرست و ملیگرا و ترقیخواه را تشکیل میدادند.
وقتی بخش عمده فلسطینیهای مبارز پس از سپتامبر سیاه در اردن و مرگ حامی خود جمال عبدالناصر به لبنان آمدند، همین شیعیان،بدون در نظر گرفتن هویت رهبرانشان از فلسطینیها حمایت کردند، تودههای مردمی وابسته به احزاب چپگرای ملی که از فلسطینیها حمایت می کردند، شیعی بودند. به ویژه وقتی که « فدائیان» فلسطینی در مرز لبنان و فلسطین اشغالی مستقر شدند، اغلب آنان را شیعیان تشکیل میدادند.
آغاز درگیری بعثیهای سوریه و عراق و خروج مصر از گردونه مبارزات عربی و به دنبال جداسازی ارتش مصر و اسرائیل و متعاقب آن، تحولات مهمی که دیدار انورسادات از اسرائیل بر جای گذاشت، همه و همه تاثیر شدیدی بر صحنه سیاسی لبنان و پایتخت آن بیروت گذاشت. بیروت آن روز، پایتخت ملی گرایان عرب و مرکز اندیشه و تفکر و سرزمین رویارویی و درگیری و رقابت میان افکار و عقاید و دستگاههای جاسوسی کشورها و منافع گوناگون دیگران بود.
با کمرنگ شدن شعارهای ملی گرایی و ناسیونالیسم عربی، احزاب و نیروهای سیاسی چپگرای لبنان، رنگ و لعاب خود را از دست دادند و یا از مسیر خود منحرف شدند، به ویژه این که نظامهای عربی سعی داشتند این احزاب را به طرف خود جذب کنند و از طرفی هم برخی از این ازحاب به سوی مقاومت فلسطینی جذب شدند. در لبنان هنگامی که شمارش معکوس جنگ داخلی آغاز شد و موج طائفهگرایی بالا گرفت، بسیاری از مبارزان به طوایف خود بازگشتند و یا کار سیاسی را کاملا کنار نهادند. به ویژه این که بازی، ابعاد بینالمللی به خود گرفت و رهبران احزاب سیاسی نه میتوانستند بر آن تاثیر بگذارند و نه قادر بوودند از پیامدهای آن جلوگیری کنند.
دوباره شعارها و گفتارهای متناقض و متضاد رهبران فلسطینی که حماسه مقاومت فلسطینی روزگاری بر نارساییها و نقاط ضعف آنها سرپوش گذاشته بود، آشکار گردیدند. مسیحیان به این بهانه که مقاومت فلسطینی، ارتش مسلمانان است، ادعای تجزیه طلبی کردند. ورود نیروهای سوریه به لبنان در چهارچوب نیروهای اتحادیه عرب، راه حلی بود که کشورهای عربی برای پایان دادن به بحران داخلی لبنان مطرح کردند. اشغالگران صهیونیست نیز با اشغال بخشی از سرزمینهای جنوب لبنان و برپائی کمربند امنیتی و اقدام به تشکیل دولت کوچک سرگرد سعد حداد، به دخالت نیروهای سوری در لبنان پاسخ دادند.
سرگرد سعد حداد افسر مسیحی ارتش لبنان بود که اسرائیلیها احاسس وطن پرستی او را تحریک کردند تا در مقابل فدائیان فلسطینی در مرز لبنان در کنار اسرائیل بایستد. او بر این اساس برای تجسم بخشیدن به آرمانهای وطن پرستانه، به اسرائیل گروید. دعاوی حمایت از مقاومت فلسطینی با تقاض ی تغییر در نظام طائفهگر لبنان که رنگ و بوی مارونی داشت، یا یکدیگر درآمیختو دخالت سوریه در لبنان، پیش از آنکه کنفرانس سران عرب و اتحادیه عرب به آن مهر قانونی بزند، باعث شد ابهامات بیشتری مطرح شوند و این گونه وانمود شد که سوریها ؛ همپیمان مارونیهای لبنان شدهاند.
آن روزها، مارونیها به دلیل مسائل مذهبی، دشمن فلسطینیها و آرمانهای اسلامی محسوب میشدند. شیعیان که دیر هنگام دریافتند اکثریت نسبی لبنان را تشکیل میدهند، به دنلا آئن بودند که در نظام حاکم جای پایی پیدا کنند، زیرا مبارزات ملی گرایانه و ترقیخواهانه جز با مرگ و شهادت، آنان را به جایی نرسانده بود. آنها در معرض آزمونی بزرگ قرار داشتند، زیرا مارونیت سیاسی، طرح یک پیمان طائفهای را به آنان پیشنهاد کرد که باید با اکثریت سنی مذهبی منطقه به بهانه اقلیت بودن میجنگیدندو مارونیها به این ترتیب میخواستند همان کاری را انجام دهند که صهیونیستها در فسطین انجام دادند. دولت مسیحی لبنان که نماینده اقلیت بود،آمادگی آن را داشت که از طرحهای مربوط به حمایت اقلیتها در منطقه پشتیبانی کند.
با وجود آنکه شیعیان به طور جدی به این طرح پاسخ مثبت ندادند، اما احساس کردند که به تدریج از سنیها دور میشوند. در عین حال بسیاری از دولتمردان مسیحی، ترس و نگرانی خود را از افزایش جمعیت شیعیان که در سختترین شرایط زندگی و بدترین شرایط بیعدالتی سیاسی به تولید نسل و افزایش جمعیت میدادند پنهان نمیکردند. در چنین شرایطی امام موسی صدر، به عنوان مبلغ وارسته و شخصیت موثر و تابناک، از الگوی گرفتار شدن در طرح مارونی شیعی در عرصه سیاسی لبنان خودداری کرد تمایل خود را به تمایز، با ابراز شخصیت شیعی عربی تا حد انتساب به حضرت رسول (ص) نشان داد.
او ایرانی تبار بود و پدر و مادرش از صور به ایران مهاجرت کرده بودند و کودکی خود را در ایران گذرانده و مدتی هم در دروس حوزوی در نجف شرکت کرده بود و لهجه ایرانی و عراقی داشت. امام موسی صدر با جنگ داخلی مخالف بود و سعی داشت جلوی آن را بگیرد و یا دست کم،آن را محدود کند، اما شرایط سخت و دخالتهای بینالمللی، این اجازه را به او نمیداد، لذا سعی میکرد از مقاومت فلسطین دفاع کند تا بتواند بر تصمیمگیریهای سیاسی یا حداقل ملی لبنان سیطره داشته باشد. تلاشهای او زمانی به اوج رسیدند که پذیرفت سازمان آزادیبخش فلسطین را مهار و از سلطه آن بر تصمیمگیریهای سیاسی لبنان جلوگیری کند. بدین سان گردانهای مقاومت لبنان ،«امل » را به وجود آورد. برخی از افراد حرفهای جنبشب فتح، گردانهای جنبش امل را از آموزش میدادند و اسلحه آن از سوریه تامین میشد، بیآنکه وانمود کند که علیه دولت لبنان اعلام جنگ داده است.
رهبر شیعیان لبنان شعار« اسلحه زینت مردان است» را سر داد و تلاش کرد محرومان شیعه را در یک جنبش سیاسی و شبه نظامی سازماندهی کند. وی فقیران را تحریک کرد تا کاخهای ثروتمندان و مراکز دولتی را به اشغال خود درآورند، اما وقتی خطر جنگ داخلی را درک کرد، کوشید با اعتراض و اعتصاب و رویارویی، جلوی جنگ داخلی را بگیرد، اما امواج جنگ داخلی، بسیار قویتر و ژرفناکتر از این اعتراضها بودند و همین امر باعث شد او را بربایند. او در اواخر اوت سال 1978 ، در جریان سفر به لیبی ربوده شد و از آن زمان تاکنون خبری درباره وی دریافت نشده است. امام موسی صدر و رازهایی که در سینه داشت، از انظار پنهان شدند و هیچ کس نفهمید مقصود او از سازماندهی جنبش امل این بود که در کنار مقاومت فلسطین باشد و یا جایگزین آن شود؟ اما به طور قطعف بسیاری از کادرهای رهبری حزب الله و در پیشاپیش آنان سید حسن نصرالله از درون جنبش امل متولد شده اند.
پیش از آنکه بحث را درباره « سید» (امام موسی صدر) که نظام سیاسی لبنان با تشکیل « مجلس اعلای اسلامی شعییـ و انتخاب ا و به عنوان اولین رئییس،آن هم در شرایطی که همه از آن آگاه هستیم، سعی کرد شیعیان را جذب کند، به پایان برسانیم،لازم میدانم به این نکته اشاره کنم که او اولین کسی بود که شیعیان جنوب را که اهل فرهنگ و علم وادب وتواضع هستند و جنگ طلب نیستند و با شیعیان منطقه بقاع پیوند داد در حالی که فارغالتحصیلان حوزه علمیه نجف اشرف تا آن روز هیچ تاثیر قابل توجهی در برقراری پیوند میان شیعیان جنوب با شیعیان بقاع که منطق عشیرهای بر آنان حاکم است، نداشتند.
رابطه شیعیان بقاع با علم وفرهنگ محدود است و به علاوه این که خشونت در سرشت وطبیعت آنان است. بدین سان هنگامی که حزبالله تاسیس شد. فاصله روانی شیعیان از دورترین نقطه هرمل در شمال دره بقاع و در نزدیکی مرز سوریه تا دورترین ارتفاعات جبل الشیخ، پشت جبل عامل تا مرزهای فلسطین به کلی برطرف شده بود.
اینک ناگزیریم نگاهی به تاریخ بیندازیم وسرفصل نبردهای اعراب با اسراییل را که در آستانه فراموشی است یادآوری کنیم.زیرا نسل کنونی رزمندگان حزبالله صحنههای خونینی را که دل مادرانشان را به درد آورده ومردانگی پدرانشان را به چالش کشید، ندیدهاند .رانده شدن دسته جمعی فلسطینیها از سرزمینشان به همراه کودکان وبقچه لباسشان وتوشه راهشان و ترس ونگرانی ازلکه دار شدن آبرو و ناموسشان وناتوانی در پایداری ونداشتن رهبری و اسلحه وتشکیلات ضروری برای مقاومت را شاهدنبودهاند.
شاید نسل کنونی جوان شیعه حکایت مادری فلسطینی را شینده باشد که از ترس و اضطراب فراموش کرده بود یکی از فرزندانش را همراه خود به دیار آوارگی بیاورد یا پدری هنگام آوارگی و از ترس ازدست دادن خانواده، دیوانه شده بود. حکایت زنانی که از فرط گریه، بیناییشان را از دست داده بودند ودر سینههاشان کلید خانههایی را آویخته بودند که هیچ گاه به آنجا بازنگشتند وکسانی که از چهار گوشه دنیا به فلسطین آمدند تا ادعای خرافاتی تورات رادر سرزمین موعود محقق سازند آن خانهها را با همه اثاثیه ولوازم آن راغصب کردند اما نسل کنونی با چشمان خود شاهد یورش تانکهای اسراییلی یا ستون سربازان است که در جادهها پیشروی میکنند وراههای ارتباطی شهرها و روستاها را در تپههای کوهستانی و در ساحل، بدون هیچ مقاومتی از سوی فلسطینیها به اشغال خود درآوردند خانهها را ویران کردند درختها را سوزاندند وانسانها را بیرحمانه به قتل رساندند.
درروز چهارم ژوئن 1982 نیروهای اسرائیلی از سمت جنوب به خاک لبنان یورش بردند، خود را با پشتیبانی آتش توپخانه ونیروی هوایی به دروازههای بیروت رساندند و برای چند هفته، بیروت را به محاصره درآوردند تا اینکه آمریکا با میانجیگری موفق شد رهبران مقاومت فلسطین را متقاعد کند خود و رزمندگانشان از لبنان خارج میشوند، مشروط به اینکه آمریکا، سلامت آنان را تضمین کند.آنان خروج از لبنان از طریق دریا به طرف یونان را انتخاب کردند تا از آنجا به تونس که با پذیرایی آنان موافقت کرده بود ، بروند. گزینه خروج مقاومت فلسطینیها از لبنان تعجبآور بود زیرا شایسته بود که برای ماندن در نزدیکی فلسطین اشغالی، راه زمینی به سوی دمشق را انتخاب کنند اما اینکه چرا این راه را انتخاب نکردند دلایلی دارد که در اینجا جای بحث در باره آنها نیست.
در آن روزها مقاومت فلسطین در بدترین شرایط ممکن به سر می برد زیرا همه امکانات ونیروهای آن در باتلاق جنگ داخلی لبنان و درگیری سیاسی با سوریه و فراز ونشیب همپیمانهای گوناگون و اقدامات نابخردانه برای بازکردن دریچه گفت وگو با آمریکاییها فرو رفته بود. هر چند راه مذاکره مشروط به اسراییلیها آن را فرسوده کرده بود.
بخش عمده رزمندگان مقاومت فلسطین از مبارزه مسلحانه ناامید شده بودند از این روی به بیروت وسایر مناطق لبنان رفتند تا عملا بر آنجا اعمال سلطه کنند. رهبران فلسطین وظیفه داشتند برای کادرهای مقدم مقاومت فلسطینی پستهای دیپلماتیک ویا نمایندگیهای سیاسی و وظایف سازمانی خیالی بتراشند و حقوق زیادی را برای آنان در نظر بگیرند آنان را راضی نگه دارند تا به سوی اعتراض ومخالفت و باجخواهی از رهبری کشیده نشوند.
شاید به همین علت و دلایل دیگر، از جمله برتری مطلق، نظامیان اسراییلی فاصله یکصد کیلومتری مرز تا بیروت رابه راحتی و بدون مقاومت قابل ملاحظهای پیمودند. در نتیجه تجاوز اسراییل به لبنان، مقاومت فلسطین از بیشتر مناطق لبنان، به جز شمال وبعلبک خارج شد همچنان که نیروهای سوری به جز از برخی از مناطق مرزی در بقاع و شمال لبنان،از این کشور بیرون رانده شدند وتنها در برخی از مناطق کوهستانی استان "جبللبنان" ماندند. به اضافه اینکه هیچ کس، اسراییل را به خاطر قتل عامها و فجایعی که مرتکب شد ومشهورترین آنها کشتار صبرا و شتیلا در بیروت بود. بازخواست نکرد.این اوضاع و شرایط، بستر عملی تولد تشکیلاتی بود که بعدها به نام حزبالله شهرت یافت.
احساس ذلت و خواری مسلمانان وعموم گروههای ملیگرای لبنان به اوج رسیده بود:
1-مقاومت فلسطین شکست خورد، با زور از لبنان رانده شد، گریهکنان با لبنان خداحافظی کرد و به تونس رفت احساس کرد اسراییل بر سرنوشت امت چیره شده بود ودامنه شکست تکمیل شده است.
2- سوریه هم از درگیری با اسراییل در شرق لبنان، به شدت زخمی شده و از بیشتر خاک لبنان بیرون رانده شده بود. این در حالی است که میان سوریه و رهبران مقاومت فلسطین درگیری وکشمکش سیاسی سختی روی داده بود که تاثیر منفی به سزایی بر گروههای ملیگرای لبنانی گذاشته وآنان را از نظر عاطفی و فکری و سیاسی پراکنده ساخته و بیشترین آسیب را به رویکردهای ملی آنان وارد آورده بود.
3- اسراییل باکمک تانکهای خود و با فریفتن و تهدید نمایندگان مجلس ونیز ربودن ومخفی کردن آنان در صندوق عقبماشینها، رهبر شبهنظامیان نیروهای لبنان، بشیر جمیل راکه همپیمانان اسراییل بود، به کرسی ریاست جمهوری لبنان نشاند.
4- متقابلا جنگ صدام حسین علیه ایران وانقلاب اسلامی، دومین سال خود را پشت سر گذاشته وباعث شده بود امکانات وتوان امت و منابع اقتصادی آن به ویژه در شبه جزیره عربستان و خلیج فارس، از بین برود و در سازمانهایی همچون اتحادیه عرب که میتوانست امت را متحد سازد و موجب تحکیم همبستگی گردد، شکاف ودو دستگی ایجاد شود.کشورهای عربی برای رسیدگی به فاجعه جدید، جز برگزاری کنفرانس سران عرب در شهر فارس، در مغرب وپذیرش طرح صلحی که ولیعهد وقت عربستان، سعودی،فهد بن عبدالعزیز،آن را ارایه داده، راه دیگری نداشتند.
در همان حال لبنان سعی داشت در مقابل نتایج و دستاوردهای حمله اسراییل به آن کشور بایستند، به این ترتیب چند روز قبل از آنکه بشیر جمیل، دستنشانده اسراییل ، صلاحیت قانونی خود را دریافت کند، بر اثر انفجار یکی از دفاتر حزب فالانژ به قتل رسید. او در این دفتر، جلسه ویژه تشکیلاتی اسراییل، صلاحیت قانونی خود را دریافت کند، بر اثر انفجار یکی ازدفاتر حزب فالانژ به حساب رسید. او در این دفتر، جلسه ویژه تشکیلاتی ترتیب داده بود.
با فاش شدن راز کشتارهای دستهجمعی بیش از 1500 زن ومرد در اردوگاه آوارگان صبرا و شتیلا که بیشتر آنان را فلسطینیها و کارگران فقیر لبنانی وسوری تشکیل میدادند. برخی از کشورهای بزرگ تصمیم گرفتند نیروهای پیمان ناتو را در لبنان پیاده تا ضمن برقراری امنیت وحمایت از باقیمانده فلسطینیها ومخالفان خروج آنان از لبنانی، زمینه عقبنشینی مشروط نیروهای اشغالگر و مهاجم اسراییلی را فراهم سازند.
متقابلا سوریه شیوه جدیدی را برای رویارویی و جلوگیری از تحقق اهداف، تجاوزگرانه اسراییل به لبنان و بر هم زدن معادلات موجود در این کشور وشکستن محاصره نظام حاکم بر دمشق جستجو میکرد. بدین سان دو مرکز دور از یکدیگر که دارای دو هدف مختلف بودند نظر سوریه را جلب کردند.یکی تهران انقلاب اسلامی ودیگری لبنان، جمهوری اسلامی و دیگری لبنان، جمهوری اسلامی همواره بر داشتن نقشی در جهان عرب تاکید میکرد واز نخستین روز پیروزی انقلاب، گمشده خود را در فلسطین یافته بود. حکومت انقلابی ایران، سفارت اسراییل وهمه دفاتر آن را تعطیل و کارکنان و کارشناسان آن را اخراج کرد و در اختیار سازمان آزادیبخش فلسطین قرارداد.
رسیدن به فلسطین باید از لبنان و پیش از آن از سوریه گذشت. دمشق که از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی از آن به شدت استقبال کرده بود. با تهران ائتلاف مقدسی را امضا کرد که با حمله صدام به ایران وسردادن شعار قادسیه صدر اسلام، استحکام بیشتری یافت. صدام به جنگ خود با ایران و بعد ناسیونالیستی بخشید وخود را نگهبان دروازه شرقی جهان عرب دانست که از اعراب در مقابل ایرانیان مجوس حمایت میکند.
در چنین شرایطی سوریه نه فقط برای اعاده حیثیت از دست رفته که برای حمایت دمشق از نتایج مستقیم هجوم اسراییل به لبنان علاوه بر تهران وانقلاب اسلامی باید به لبنان بازمیگشت. چشمپوشی از لبنان به خاطر وجود میراث مبارزاتی برای آزادسازی سرزمین فلسطین و راه دفاع از همه آرمانهای قومی اعراب اجتنابناپذیر بود زیرا اسراییل هنوز نیمی از لبنان و اطراف بیروت را در اشغال داشت. بنابر این واقعیتهای موجود نقطه شروع رویارویی یعنی مقاومت در برابر اشغالگران و همه پیامدهای سیاسی آن را مشخص کرده بود.
بدین سان ائتلاف سوریه و ایران جای پای سیاسی تازههای در لبنان پیدا کرد که هیچ کس نمیتوانست مشروعیت آن را زیر سوال ببرد یا در اهداف آن شک وتردید داشته باشد. بسیاری از رجال ردیف دوم انقلاب ایران، از لبنان وجنوب آن شناخت کافی داشتند وبرخی از آنان در اردوگاههای فلسطینی آموزش نظامی دیده ویا در کنار مقاومت فلسطینی مبارزه کرده بودند. شمار اندکی از آنان نیز در جنوب لبنان به شهادت رسیده وبرخی از آنها همراه پاسداران انقلاب اسلامی ایران به لبنان آمده و ارودگاه آموزش نظامی را که بیشتر در اختیار جنبشهای فلسطینی همچون فتح وامل بود به خدمت گرفته بودند تا برای افرادی میخواستند در راه خدا علیه اشغالگران اسراییلی بجنگند دورههاهی فشرده نظامی آموزش نظامی برگزار و با سردادن شعار شکوهمند "به پیش به پیش تا آزادی قدس" فلسطین را آزاد کنند.
اندکی پیش از پیدایش حزبالله برخی از احزاب سیاسی لبنان که برجستهترین آنها حزب کمونیست وحزب سوری قومی اجتماعی و جنبش امل با بهرهگیری از تجربیات کارشناسان اطلاعاتی و امکانات نظامی و مخابراتی سازمان امنیت سوریه به عملیات ضد صهیونیستی دست زدند، آنگاه مبارزه با اجرای عملیات شهادتطلبانه از نوع دیگری آغاز شد که برای مردم وهمه گروههای مبارز لبنان بیسابقه بود در نخستین عملیات، مراکز فرماندهی برخی ازنیروهای چند ملیتی "ناتو" منفجر شدند این نیروها در ظاهر برای پشتیبانی از اسراییل به هنگام عقبنشینی از لبنان و تضمین عدم بازگشت مقاومت فلسطین به لبنان، در بیروت استقرار یافته بودند البته بهانه اصلی حضور این نیروها تامین جان آوارگان فلسطینی در برابر قتل عامهای احتمالی بود.
در اکتبر سال 1983 مقر گردان تفنگداران آمریکایی در نزدیکی فرودگاه بیروت و روز بیست وششم همان ماه نیز مرکز فرماندهی اشغالگران صهیونیست در شهرستان «صور» در جنوب لبنان و در نوامبر همان سال مقرر گردان فرانسویها منفجر شدند هر یک از این انفجارها با دهها نظامیانی که به خون خود میغلتیدند. هیب و حیثیت نیروهای آتلانتیک شمالی ناتو را بر باد داد و انگیزه مقاومت را در اذهان مردم زنده کرد. به ویژه این که شهادت طلبان عامل انفجار با لبخند و با سردادن شعار الله اکبر به مذاکر نیروهای غربی یورش میبرند. روشن بود که این اقدامات با تائید دمشق و تهران مواجه بود.
سوریه و ایران لازم دانستند خود را ابتدا به عنوان مربی و آموزش دهنده و پشتیبان و سپس رزمنده با لبنان بفرستند، زیرا جنوب لبنان، میدان رزم و امتداد مذهبی آن در بعلبک هرمل و بخش جنوبی بیروت پر از نیروهای انسانی داوطلب و مایه امیدواری بود. بدین ترتیب، هسته اولیه حزب الله از رزمندگان و مبارزان داوطلب جنبش امل و افرادی که تشنه مبارزه با اشغالگران بودند و از اجزاب و گروههای وامانده سیاسی احساس سرخوردگی میکردند، تشکیل یافت. از نظر آنانان تهیه اسلحه، مشکل نبود بلکه حمایت سیاسی مسئله اصلی به شمار میرفت
ایران در آغاز کوشید حمایت مستقیم سیاسی را بر عهده گیرد، ولی در پی درگیری های خونینی که میان رزمندگان حزب الله و ارتش سوریه روی داد، دریافت که جز از طریق تفاهم با سوریه نمیتواند حمایت رزمندگان مقاومت را تامین کند. از سال 1982 تا 1985 تشکیلات حزب الله از لحاظ نیروی انسانی ورزیده، آموزش دیده و ناشناخته، رشد، چشمگیری یافت. اعضای آن بسیار اصرار داشتند مخفیانه فعالیت و مسائل امنیتی و پناهنکاری را کاملا رعایت کنند. باقیمانده احزاب و گروههای سیاسی لبنان، وجود رقیب بزرگ و خطرناکی میدیدند که با برخورداری از امکانات فوق العاده ممکن است فعالیت آنان را زیر سوال ببرد.
به ویژه این که کمتر حزب یا گروهی پیش از این از چنین امکاناتی برخوردار بود. اگر هم این احزاب چنین امکاناتی داشتند آن را در درگیریهای بیهود و یا درون گروهی از دست میدادند.
آغاز فعالیت حزب الله با بی تجربگی و ناپختگی همراه بود و از برخی از سیاستمداران گاهی اوقات اقدامات حزب الله را محکوم میکردند.
به ویژه این که برخی افراد و کسانی که از گروههای افراطی به حزب الله پیوسته بودند، شعار جمهوری اسلامی لبنان را مطرح میکردند، اما تشکیلات حزب الله به تدریج سرو سامان گرفت و توانست خود را به عنوان یک سازمان نیرومند در صحنه سیاسی لبنان نشان دهد، به طوری که بزرگ ترین قدرت نظامی منطقه حریف او نمیشود. حزب الله در مسیر پرفراز و نشیب خود، عوامل شکست را کاملا از سر راه خود برداشت، در مقابل توطئهها و شانتاژها ایستاد و با صبر، بردباری، پایداری، در صحنه سیاسی داخلی لبنان و مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی هیچ گاه از حرکت باز نایستاد. «حزب مستعفان» اولین دریچه حزب الله به سوی جهاین شدن بود.
نخستین گروندگان به حزب رانده شدگان فقیر و بیچارگانی بودند که از شهرها و بخشهای محروم لبنان برخواسته بودند و جز خدای متعال چیزی بر ایشان باقی نمانده بود و پیوستن به حزب الله بهترین گزینه برای آنها بود. هم اکنون حزب الله به بزرگترین حزب مردمی تبدیل شده که بهترین تشکیلات و سرسختانه ترین موضعگیریها را دارد و از نظر آگاهی سیاسی و ارزیابی تحولات، در بالاترین قله درک و شناخته قرار دارد. حزب الله ضمن رعایت سلیقههای عمومی و بدون چشمپوشی از ارزشها و مبانی و اصول ثابت خویش و بدون شانه خالی کردن از شعار جهاد دراز مدت برای آزادی فلسطین از همه رقیبان خویش جلوتر زده است.
در نخستین انتخابات پارلمانی که پس از توقف جنگهای داخلی در سال 1992 برگزار شد و حزب الله همگام با همپیمان سوری خود و از طریق او و همراه با حکومت لبنان در آن شرکت کرد، مردم به دلایل گوناگونی به نامزدهای حزب الله رای دادند.
آن انتخابات در زمستان برگزار شد و نمایندگان حزب الله به خانههای فقیران و بیچارگان و بیوه زنان، گازوئیل رساندند تا سرمای سخت و طاقت فرسای آن سال به آنان آسیبی نرساند.در حالی که ادارات و سازمانهای دولتی از انجام وظایف خویش خودداری میکردند، اعضای حزب الله راههای برفگیر روستایی را باز میکردند و محاصره شدگان در برف را نجات میدادند. مدیران و کارکنان ادارات سرگرم کارهای روزمره خود بودند و توجهی به وضعیت مردم نداشتند.
حزب الله بدون اینکه میان طوائف گوناگون لبنانی تفاوتی قایل باشد، به مردم فقیر کمک میکرد و پرداخت شهریه فرزندان آنان را در مدارس رسمی به عهده داشت. حزب الله فعالیتهای خدماتی اجتماعی گستردهای دارد و از مراکز فعال و با نفوذی در زمینههای تربیتی، تبلیغاتی و آموزشی و ارائه کمکهای اجتماعی برخوردار است. حزب الله از مراکزی که انقلاب اسلامی در ایران تاسیس کرد.
نسخهای را در لبنان به وجود آورد، از جمله نهادی شبیه به جهاد سازندگی که نقش برجستهای را در بازسازی مناطق جنگزده جنوب که بر اثر تجاوز اسرائیل در ژوئن سال 1993 و تجاوز دوباره آن در آوریل سال 1996 ویران شده بودند، ایفا میکندف نقشی که هیچ گاه از یاد مردم لبنان نخواهد رفت.
موسسه شهید نیز یکی دیگر از نهادهای حزب الله است که مسئولیت سرپرستی و نظارت بر امور فرزندان شهدا را بر عهده دارد و آنان را طوری تربیت میکند که متعهد و پایبند به اصول و ارزشهای اسلامی باشند. وجود موسسه شهید لبنان موجب میشود حزب الله از نظر نیروی انسانی متعهد و مومن، پشتوانه عظیمی داشته باشد که هیچ گاه پایان نخواهد یافت. همچنین موسسات آموزشی بسیاری در جنوب لبنان و بعلبک و هرمل وجود دارند که از نظام آموزشی رسمی لبنان پیروی میکنند و زبانهای خارجی را نیز آموزش میدهند و شهریه فرزندان خانواده های کم در آمد را به طور قسطی دریافت میکنند. مدیران این مراکز آموزشی، دانش آموزان خود را به رعایت شعائر اسلامی پوشش اسلامی و انضباط اخلاقی ملزوم میکنند.
در اواخر ژوئیه سال 1993، رژیم صهیونیستی به حمله نظامی گسترده به لبنان، به ویژه جنوب آن کشور دست زد. هدف از این تجاوز ویران کردن بسیاری از تاسیسات حیاتی و اشاعه جو رعب و وحشت، به منظور وادار کردن اهالی جنوب به ترک خانه ها و روستاهای خود بود. به ویژه آن که امکانات اولیه پایداری، یعنی پناهندگان و توان رویارویی با دشمن، برای مردم فراهم نبود، جادهها جنوب، شاهد کاروانهای صدها هزار نفر آوارگان بودند که از چنگال دژخیمان صهونیست گریخته بودند. آوارگان مدتی را در کنار خویشاوندانشان در بیروت و اطراف آن به سر بردند.
رزمندگان مقاومت اسلامی در سرزمین جنوب به مقاومت ادامه دادند، از سرزمین خود دفاع کردند، سلاح خود را بر زمین نگذاشتند و بر حجم عملیات نظامی علیه متجاوزان اشغالگر افزودند تا با میانجیگری محافل بین المللی و کمکهای محدود دولتهای عربی، آتش بس برقرار شد. با برقراری آتش بس، فعالیت جهاد گران سازندگی لبنان برای بازسازی خانه ها و تاسیسات دولتی آغاز شد و کمکهای مهم و زود هنگام از ایران وارد لبنان شدند. سوریه نیز بخش زیادی از سیمان مورد لزوم برای بازسازی را تامین کرد.
این در حالی است که کمک دولتهای عربی به وسائل اولیهای مانند پتو و چادر و کنسرو محدود بود. کمک دولهای عربی متضمن این پیام ضمنی بود که نباید به بازی خطرناکی مقاومت ادامه داد. مجاهدان حزب الله به روستاهای جنوب رفتند و در جهاد بازسازی به مردم کمک کردند و قدردانی و ستایش مردم از این جوانمردان شجاع که پایدار ماندند و سرزمین را به دشمن واگذار نکردند، دو چندان شد.
در نیمه ماه آوریل سال 1996 دوباره اسرائیل به لبنان تجاوز کرد. این بار دامنه تجاوز نظامیان صهونیست بیش از گذشته بود. نیروگاههای تولید برق و پلهای ارتباطی لبنان همراه با مردم بی دفاع جنوب از بین رفتند. اسرائیل از دولت لبنان خواست رزمندگان حزب الله را هر چه زودتر سرکوب کند. لبنان برای دفع تجاوز از محافل و مجامع جهانی کمک خواست، اما این فراخوانی، گوش شنوایی نداشت.
وارن کریستوفر، وزیر خارجه وقت آمریکا به مقامات لبنان اطلاع داد که سرگرم دیدار از ژاپن و برخی از کشورهای آسیایی است. او شماره تلفن خود را در اختیار دولتمردان لبنان قرار داد و به آنان گفت هر گاه پیشنهاد آتش بس مشروط اسرائیل را پذیرفتند. او را آگاه کنند. اسرائیلیها در جنوب لبنان مرگ آفرینی کردند. این مرگ آفرینی در روستای قانا در نزدیکی شهر صور به اوج رسید. در یکی از روزهای عملیات «خوشه های خشم» و در زمان نخست وزیر شیمون پرز توپخانه اسرائیل 105 زن و مرد و کودک و سالمند را که به پایگاه نیروهای سازمان ملل متحد پناه برده بودند، قتل عام کرد. آنان گمان کرده بودند در پایگاه نیروهای سازمان ملل از گلولههای مرگبار اسرائیلی در امان خواهند بود.
در پی این اقدام جنایتکارانه «هیرویه دوشاریت وزیر خارجه فرانسه به منظور حفظ منافع کشورش در لبنان به بیروت آمد و کوشید اسرائیل را به برقراری آتش بس متقاعد کند، زیرا رسانههای جهانی و تلویزیونهای غربی، تصاویر صحنههای کشتار مردم قانا را بی درنگ پخش کردند و افکار عمومی جهان تحت تاثیر تصاویر پیکرهای متلاشی شده کودکان قانا بر دستهای سربازان کلاه آبی سازمان ملل، قرار گرفت.
عملیات خوشههای خشم ادامه یافت. رزمندگان حزب الله مقاومت و عرصه را بر اسرائیلیها تنگ موشکهای کاتیوشای بیشتری را به سوی شهرکهای صهونیست نشین شمال فلسطین اشغالی پرتاب کردند. افرادی از گوشه و کنار جهان بسیج شدند و به دمشق آمدند تا جلوی این کشتار را بگیرند و نگذارند دامنه جنگ گسترش یابد و سوریه برای دفاع از خود و نه برای دفاع از مقاومت و تاسیسات لبنان، ناگزیر وارد جنگ شود، وزیران خارجه آمریکا، روسیه ایران، مصر، عربستان در بیروت با مقامات لبنان به رایزنی پرداختند. وزیر خارجه فرانسه اعلام کرد تا آتش بس برقرار نشود، به کشورش باز نخواهد گشت.
گفت و گوها به طول انجامیدند و به کلاف سردرگمی تبدیل شدند. طرفهای مذاکره کننده نتوانستند بر جلوگیری از درگیریهای توافق کنند و فقط به این نتیجه رسیدند که عملیات نظامی علیه غیر نظامیان در امتداد مرز متوقف شود، بدان معنا که نه اسرائیل از هوا و زمین و دریا اهداف غیر نظامی را مورد حمله قرار دهد و نه حزب الله موشکهای کوتیوشا را بر طرف شهرکهای یهودی نشین شلیک کند. در نتیجه گفت و گو های طولانی، «تفاهنامه آوریل» امضاء شد که پیروزی معنوی مقاومت را به ارمغان آورد.
در نتیجه این تفاهنامه همه پایتختهای جهان از واشنگتن گرفته تا تل آویو، پاریس مسکو و سایر پایتختهای مهم، عملا مقاومت را به عنوان واقعییتی انکار ناپذیر به رسمیت شناختند. برای اجرای این تفاهنامه، کمیتهای مرکب از نمایندگان امریکا، فرانسه، سوریه، اسرائیل و لبنان تشکیل یافت. با وجودی که نامی از مقاومت در متن تفاهنامه برده نشده است، اما شناسایی مقاومت نیازی به تصریح نام آن در تفاهنامه ندارد. پس از دستیابی به این تفاهم و برقراری آتش بس، رزمندگان حزب الله دوباره به یاری مردم و بازگرداندن آنان به خانههایشان و بازسازی ویرانیهای شتافتند.
مردم این بار با قدرشناسی از رزمندگان مقاومت، دریافتند که حزب الله پیش از پذیرش آتش بس حق آخرین شلیک را برای خود محفوظ نگاه داشت و نشان داد که مردم میتوانند در مقابل متجاوزان بایستند و به مقاومت ادامه دهند و پیروزی معنوی به دست آوردند، زیر حزب الله از توان رزمی بالایی برخوردار است و مردم نیز پشتیبان آنان هشتند. همین امر باعث شد که جهان ضمن تلاش برای توقف کشتار غیر نظامیان، مقاومت و حق دفاع از شهروندان لبنانی در سرزمین خویش را به رسمیت بشناسد. این رویداد به مثابه میلاد حزب الله در جهان عرب و سراسر جهان شناخته شد. حزب الله از آن پس از معادلات بین المللی به یک واقعیت انکار ناپذیری تبدیل و گویی عضو ششم آن کمیته پنج نفره شد.
پس از آن دیگر حزب الله تنها یک گروه رزمنده نبود، بلکه حرف خود را در زمینه رهبری مقاومت و به عنوان طرف اصلی در تصمیم سازیهای ملی لبنان به کرسی نشاند. شناسایی حزب الله از سوی کشورهای عربی که از روی ناچاری صورت گرفت معمولا جدید تبدیل شده است. به طور خلاصه باید گفت که حزب الله گیاه خودرونیست و از هیچ سر بر نیاورده است.
با وجود حمایت سوریه و کمکهای جمهوری اسلامی ایران، حزب الله موسسه ای سیاسی، لبنانی است که رویکرد اسلامی و شیعی دارد و از گرایش و وابستگی عربی برخوردار است. حزب الله به نوعی وارث قانونی مجموعه احزاب و جنبشهای ترقیخواه، پیشرو، ملی گرا و انقلابی است که در دهههای پنجم و ششم قرن گذشته در منطقه موج میزدند و به تدریج و از ابتدای دهه هفتم رو به ضعف و سستی نهادند. هر چند که برخی از این احزاب هنوز آگاهی وفات خویش را منتشر نکردهاند.
اما شعارهای خود را بر دوش نظام سلطه موجود آویختند که به نام همین احزاب، ولی بدون مشارکت آنان حکومت میکند، شاید اکنون در دوران واپسگرایی و سستی احزاب سنتی، حزب جدیدی تولید یافته باشد که همه احزاب گذشته را پارو کرده است.
برای یاد آوری به این نکته اشاره میکنم، سرزمینی که اکنون حزب الله در آن با اشغالگران اسرائیلی میجنگد، در طول سی سال گذشته یا بیشتر، مرکز فعالیت و پیکار هواداران جنبشهای و احزاب و ..... سازمانهایی بوده که برای دگرگونی وضع موجود، به صورت مسالمتآمیز یا مسلحانه مبارزه کردهاند. هم چنان که این سرزمین، خط تماس و جبهه رویارویی با دشمن امت عرب بوده که صدای انفجار گلوله و بمب، هیچگاه در آن قطع نشده است.
چنانکه زندگینامه مبارزاتی آن را بازگو کردیم، وارث قانونی حزب بعث سوسیالیت عرب، وارث جنبش ناسیونالیسم عرب، وارث جریانات طرفدار (جمال عبدالناصر)، وارث جنبشهایی مارکسیستی همچون حزب کمونیست، گروههای طرفدار «چه گوارا» و نیز جنبش امل با میراث تحریک آمیز «امام موسی صدر» است. وانگهای حزبالله، جایگزین پیشتاز مقاومت ملی فلسطین است که از همان آغاز، جنوب لبنان را به عنوان میدان مبارزه برگزید. پیشگامان چریکهای فدایی فلسطینی در همین منطقه استقرار یافتند و با کمک و راهنمایی فرزندان جنوب توانستند پایگاههای خود را تاسیس کنند و با اشغالگران فلسطین بجنگند.
از آزادسازی جنوب لبنان در ماه مه سال 2000 چند روزی نگذشته بود که برای تجدید خاطره به روستاهای آزاد شده رفتم. صبحگاهی از شهر خیام بیرون آمدم و به طرف سرچشمه رودخانه «الوازنی» در دامنه شمال غربی جبل الشیخ که از دامنههای بلندیهای اشغالی جولان سوریه چندان دور نیست با اتومبیل حرکت کردم و در عرض پانزده دقیقه به عمق دره رسیدم. در کنار رودخانه چند غذاخوی و قهوهخانه سنتی وجود داشتند. کسانی که عاشق آرامش بودند، از گرمای تابستان فرار کرده و به زیر سایه درختان بید مجنون و صنوبر و کاج و انبوه درختان زیبای میوه دو طرف رودخانه پناه آورده بودند.
رودخانه جنان کم آب بود که میتوانستید نوع ماهی زنده مورد نظرتان را برای ناهار از داخل آب انتخاب کنید. پشت میز قوهخانهای که یکی از شهروندان دشت خیام آن را دایر کرده بود، نشستم. حافظهای بسیار قوی داشت و آنقدر از بازگشت به زادگاهش خوشحال و شادمان بود که سر از پا نمیشناخت. فقط حسرت و افسوس کم آبی رودخانهای که توسط اسرائیلیها غارت میشود، آزارش میداد. ما که سرزمینمان تشنه است و با کمبود آب مواجه هستیم و در کنار این رودخانه زندگی میکنیم، کاری جز حرف زدن و شعار دادن انجام نمیدهیم.
صاحب قهوهخانه گفت: «آیا میدانید که «سپهبد علی عامر» فرمانده ارتش مصر، در چهارچوب طرح اعراب برای تغییر مجرای رود اردن در سال 1964 به اینجا آمد؟ اما شکست اعراب در جنگ ژوئن سال 1967، این طرح را مانند همه طرحهای اعراب، برباد داد. اما رودخانه وزانی که سرچشمه آن در خاک لبنان قرار دارد، همچنان مسیر خود را به فلسطین اشغالی طی میکند تا به دریاچه طبریا بریزد.»
من در پستترین منطقه دره نشسته بودم که بیش از چند صد متر با مرز فلسطین فاصله نداشت. اسرائیلیها روی تپههای اطراف مسیر رودخانه سیمخاردار کشیده بودند. سربازان اسرائیلی مراقب مردم و آب رودخانه بودند. شاید به آب رودخانه بیشتر اهمیت میدادند تا کسانی که برای تفریح و خوردن ماهی به آنجا آمده بودند! رودخانه کوچکی که دشمن آب آن را میبلعد و جز مقدار اندکی برای صاحب اصلی آن (لبنان) باقی نمیگذارد. دیدار از روستاهای عرقوب، کفر حمام، کفر شوبا و هباریه را به پایان رساندم و به ارتفاعات شبعا رسیدم. از سال 1968 تا آغاز جنگهای داخلی لبنان در سال 1975 این منطقه به نام «فتح لند» شهرت داشت.
کنار دوستی که خانهاش را بازسازی میکرد، نشستم. او گفت، «اولین هسته جنگجویان جنبش فتح، 32 سال پیش در این خانه مستقر شدند و عمویم آنان را راهنمایی میکرد. همانطور که ملاحظه میکنید زمین اینجا سنگلاخ و ناهموار است، سالمندانی که به تجارت و قاچاق مشغول بودند و یا برای تفریح به فلسطین میرفتند، به خوبی با راهها و غارها و مسیرهای صعبالعبور منطقه آشنا هستند. آنان میدانند چگونه راه خود را کوتاه کنند و یا خود را از چشم مرزبانان و پایگاههای ارتش دشمن مخفی نگه دارند.»
در گذرگاه مرزی «معبر فاطمه» در کنار روستای آزاد شده کفر کلا که در منطقه میانی جنوب لبنان، حد فاصل لبنان و فلسطین اشغالی است، سرباز اسرائیلی سرتا پا مسلحی در برح دیدهبانی و با عینک ذره بینیش به مردمی که در آنجا جمع شده بودند، نگاه میکرد. بر تعداد شهروندانی که برای گرامیداشت سالگرد آزادسازی جنوب به آنجا میآمدند، هر لحظه افزوده میشد. برخی از آنان با ضبط صوت ترانه حماسی و موزیک انقلابی پخش میکردند. آنان جملات این ترانهها را به گونهای تغییر داده بودند تا با این جمله، «مقاومت کننده مسلمان، مقاومت کننده مسلمان، سلام مرا به سید حسن برسان»، یا جملات دیگری که بیانگر همپیمانی با دبیرکل حزبالله، بود هماهنگ شود. در این ترانهها سید حسن نصرالله را با نام «ابو هادی» یعنی فرزند سید حسن که در سال 1997 در رویارویی با اشغالگران به شهادت رسید، خطاب میکردند.
گذرگاه فاطمه به زیارتگاه نمادین تاریخی تبدیل شده بود و مردمی که به آنجا میآمدند سنگ به دست میگرفتند و به طرف نظامیان صهیونیست پرتاب میکردند. سربازان اسرائیلی برج دیدهبانی خود را با شیشه ضد گلوله و مشبکهای آهنین مسلح کرده بودند تا از سنگ لبنانیها در امان بمانند. در چهارچوب همبستگی با مقاومت اسلامی لبنان و شرکت در مراسم شادی لبنانیها، هیئتهای مردمی بسیاری از کشورهای اسلامی و عربی از گذرگاه مرزی فاطمه، بازدید میکردند.
شنبه شب مورخ 27 ژوئن سال 1998، کنار آقای سید حسن نصرالله در دفتر کارش در دبیرخانه حزبالله نشسته بودم. همه منتظر ورود کاروان پیکرهای شهدای لبنانی بودند که در پی مذاکرات غیرمستقیم و موفقیت آمیز میان حزبالله و اسرائیل، به میهن باز میگشتند. پیکرها کفن پوش و در پرچم سرخ رنگ لبنان پیچیده شده بودند. به چهره آرام رهبر چهل ساله حزبالله که ظاهری ساده و آراسته و محاسن سیاه و انبوهی داشت و مرزی بین عمامه سیاه و محاسن او دیده نمیشد، خیره شده بودم.
او منتظر رسیدن پیکر فرزند دلیر خود، شهید سید هادی نصرالله بود که یک سال قبل در نبرد با اسرائیلیها در منطقه اشغالی «سجد» در نوار امنیتی جنوب لبنان به شهادت رسیده بود. همزمان سید هادی موفق به عقب کشیدن پیکر او نشده بودند. اسرائیلیها جنازه هادی را در اختیار داشتند و گمان میکردند میتوانند شروط خود را بر رهبر داغدار حزبالله که پیکر فرزند خود را ندیده بود، تحمیل کنند.
درک احساس سید حسن نصرالله درباره بازگشت پیکر فرزندش سید هادی نصرالله چندان دشوار نبود، اما سخن درباره تحصیلات، نوجوانی، همسالان، داوطلب شدن سید هادی برای حضور در میدان رزم، آخرین ملاقات او با پدر و واکنش مادر دادغدیده، بسیار دشوار بود. در میان سخنان سید حسن، این نکته توجه مرا جلب کرد که گفت خبر شهادت فرزندش سید هادی و سه نفر از همرزمان او را روز جمعهای به او اطلاع دادند که فردای آن روز قرار بوده مراسم پرشوری با حضور توده مردم به منظور همبستگی با مقاومت برگزار شود.
این مراسم طبق سنتهای نوگرایانه شیعه با عزاداری برای سرور شهیدان امام حسین بن علی (ع) آغاز میشود و مراسم تعزیه خوانی نام دارد و در آن مراسم واقعه کربلا و شهادت ابا عبدالله الحسین (ع) و برادران و فرزندان ایشان بازگو میشود. در این گونه مجالس، مردان شیعه قبل از زنان با صدای تعزیه خوانان به گریه و زاری و ریختن اشک میپردازند و به کسانی که به خاندان اهل بیت (ع) ظلم کردند و آنان را به شهادت رساندند، لعنت و نفرین نثار میکنند.
سید حسن نصرالله به من گفت، «سعی کردم با لغو مجلس عزاداری، برنامه مراسم را تغییر دهم تا برخی از افراد تصور نکنند که به خاطر هادی و همرزمان او ترتیب داده شده است. این شیوه مناسبی برای استقبال از پیکرهای شهدا نیست. بر شهید نباید گریست. شهید الگو و اسوه و مایه عزت و سربلندی امت است. طبق برنامه قرار بود که بعد از مراسم عزاداری سخنرانی کنم. هنگامی که پشت تریبون قرار گرفتم با دهها دوربین تلویزیونی با نورافکنهای قوی روبرو شدم. گرما فوقالعاده طاقت فرسا بود. به ویژه این که نورافکنها حرارت زیادی تولید میکردند و به چشم انسان آسیب میرساندند مخصوصا برای کسانی مثل من که از عینک استفاده میکنند، خیلی دشوار است.
سخنرانی را مثل همیشه شروع کردم و لحظاتی بعد احساس کردم چیزی را نمیبینم. از شدت گرما، عرق از سر و صورتم سرازیر شده و شیشههای عینکم را پوشانده بود. خواستم دستم را دراز کنم و از روی میز تریبون دستمال کاغذی بردارم و عرق روی چشم و صورتم و دست کم شیشههای عینکم را تمیز کنم. اما در یک لحظه به فکرم رسید که برخی از دوربینهای تلویزیونی هویت بیگانه دارند و ممکن است برنامه تولیدی خود را به اسرائیل بفروشند و همه گمان کنند که من برای فرزندم گریه و اشکهایم را پاک میکنم، بنابراین ترجیح دادم صورتم خیس بماند، ولی به دست دشمن بهانه ندهم که بگوید پدر داغدیده، پشت تریبون ایستاده بود و برای جوان ارشد خود گریه میکرد و در عین حال دیگران را به شهادت در راه خدا فرا میخواند. من یکی از خانوادههای شهدا بیش نیستم».
شب هنگام، پیکر چهل شهید را زیر یکی از سولههای فرودگاه بینالمللی بیروت، کنار یکدیگر چیده بودند. دسته موزیک گارد ریاست جمهوری برای نواختن مارش عزا وارد فرودگاه شد تا به شهدای راه آزادی میهن ادای احترام کند. سید حسن نصرالله نیز با یکایک پیکرهای شهدا خداحافظی کرد تا به پیگر فرزند خود سید هادی نزدیک شد و در گوش عزیزش کلماتی را زمزمه کرد. سپس بر پیکر همه شهدا نماز میت اقامه و با همه آنا خداحافظی کرد و مانند سایر خانوادههای شهدا به سراغ کار خود رفت، با این تفاوت که او رهبر و مسئول کاروانیان آزاد سازی لبنان است.
با این وصف آیا داستان حزبالله با آزادسازی سرزمینهای اشغالی جنوب لبنان پایان یافته است؟ قطعا چنین نیست. هر چند که پرسشهای دیگری پیرامون بحث آینده حزبالله وجود دارند، قدر مسلم این است که نظام سیاسی لبنان هدف بعدی حزبالله نخواهد بود. نه حزبالله این هدف را دنبال میکند و نه حاکمیت لبنان گنجایش پذیرش خواستههای حزبالله را دارد. نگاه حزبالله قطعا به فلسطین خواهد بود، ولی نه حزبالله میتواند بدون فلسطینیها کاری را از پیش ببرد و نه شرایط فلسطین (رهبری و مردم) به اندازه کافی برای حزبالله مساعد است.
و بالاخره مسلم است که اسرائیل هم نمیپذیرد که حزبالله به شکل قدرت بزرگ و توانمند و با استعداد و آماده رزم در هر زمان و در هر شرایط و این بار در داخل فلسطین اشغالی حضور داشته باشد. کاملا روشن است که قدرتهای بزرگ و در راس آنها آمریکا به لبنان و سوریه فشار میآورند تا ارتش لبنان را در مناطق آزاد شده جنوب مستقر کنند و بدین ترتیب نیاز به حزبالله و مقاومت منتفی و شکوه حزبالله کمرنگ و نیروهای مقاومت باری بر دوش امنیت داخلی لبنان شوند.
البته هدف اصلی این فشار، دور کردن حزبالله از فلسطین اشغالی و اسرائیلیهاست. براساس این دیدگاه حزبالله گامهای بعدی خود را روشن نمیکند. در سرزمین رویارویی، زمینه برای همه احتمالها تا اطلاع ثانوی باز خواهدبود. شایسته است که برای پاسخگویی به بقه پرسشها شتاب نکنیم. حزبالله معتقد است هنوز وظیفه خود را کاملا انجام نداده است. از سوی دیگر سرزمین اعراب هم آبستن حوادث گوناگون است. رویدادهای آینده، پاسخهای ناگفته را روشن خواهند کرد.
به قلم «طلال سلمان» سردبیر روزنامه السفیر
*منبع:شاهد یاران-11
پروتکل شماره شانزده صهیون
.
براى آنکه بتوانیم به طور موثرى فعالیتهاى اشتراکى غیریهودیان را بدون آنکه به فعالیتهاى گروهى خودمان لطمه اى وارد شود، تخریب سازیم، باید همکارى گروهى را در همان مراحل نخستین عقیم کنیم.
معناى این سخن آن است که به نوسازى برنامه هاى آموزشى دانشگاهها مىپردازیم و تمام استادان و مقامات دانشگاهى را مطابق برنامه هاى سرى و محرمانه براى مشاغل جدیدشان آماده مىکنیم. انتصاب آنان را خیلى محتاطانه انجام مىدهیم و وضعى پیش مىآوریم که کاملا به دولت وابسته بشوند.
- دروسى چون قوانین حقوقى مربوط به دولت و مسایل سیاسى را از برنامه هاى آموزشى دانشگاهها حذف مىکنم و این موضوعات را فقط به تعدادى افراد انتخاب شده که داراى استعدادهاى درخشان باشند، مىآموزیم. دانشگاهها دیگر نباید طرحهاى معجون و مجعولى در زمینه قانون اساسى بیرون بدهند و استادان هم نباید خودشان را به مسایل سیاسىاى که پدرانشان هم از فهم اینگونه مسایل عاجزند، سرگرم کنند.
- وقتى گروه زیادى آن هم به طور نامطلوب، با مسایل سیاسى آشنا شوند، همانگونه که آموزش و پرورش در جوامع غیریهودى جنبه همگانى به خود گرفت، نوعى خیالبافى و بدآموزى بوجود مىآید.
ما باید مطالب و موادى را وارد نظامهاى آموزشى غیریهودیان کنیم که نظم و انسجام را از سیستمهاى آموزشى آنان بگیرد و اوضاع درهم و برهمى به وجود آورد. اما هنگامى که خودمان به قدرت رسیدیم، تمام مواد و مطالبى را که بىنظمى به بار مىآورند، و دانشآموزان را به نافرمانى وامىدارند، از دروس دانشگاهها حذف مىکنیم.
- به جاى « کلاسىسیسم» و تاریخ عهد باستان که چیزهاى بد آن، بیش از چیزهاى خوب است، مسایل مربوط به آینده را مورد مطالعه قرار مىدهیم. به علاوه تمام حقایق مربوط به قرون گذشته را که مطلوب ما نباشند، از لوح ذهن آدمیان پاک مىکنیم و فقط اشتباهات حکومتهاى غیریهودى را به حال خود مىگذاریم و مطالبى چون نحوه زندگى عملى، رعایت نظم، نحوه برقرارى روابط با دیگران، پرهیز از خودخواهى که موجب گسترش بدیها است و مسایل تربیتى دیگرى از این قبیل، در برنامه اى جداگانه و متناسب با مراحل مختلف زندگى تهیه و تدارک مىبینیم. بىشک این برنامه از اهمیت ویژهاى برخوردار خواهد بود.
- تربیت افراد باید متناسب با مقدرات و نیازهاى زندگى آنان صورت گیرد. البته افراد باهوشى پیدا مىشوند که مىتوانند زودتر از حد معمول وارد مراحل بالاتر بشوند. اما این کاملا\" اشتباه خواهد بود که ما به خاطر عده معدودى مرزها را بشکنیم و به افراد بىاستعداد اجازه دهیم که جاى افراد مستعد را بگیرند و بدون ضابطه وارد مراحلى شوند که صرفاً متعلق به افراد باهوش است.
- فرمانروایى که مىخواهد در قلب و ذهن مردم جایى براى خود باز کند، باید از اقدامات و ابتکاراتى که به سود مردم انجام مىدهد، سخن بگوید و در مدرسه و بازار به مردم آموزش بدهد.
- به هر نوع آزادىاى در زمینه آموزش خاتمه مىدهیم. اما دانش آموزان در هر سنى که باشند مىتوانند با والدین خود در موسسات آموزشى یا مثل گذشته در یک باشگاه و در روزهاى تعطیل گردهم آیند و به بحثهاى آزاد معلمان که در زمینه روابط انسانها، قوانین جزائى، و خلاصه تئورىهاى جدید که قبلا\" مورد بررسى قرار نگرفته اند، گوش فرا دهند. این تئوریها نخست عقاید جزمى و بسیار قدیمى و سرانجام دین ما را مورد بررسى قرار مىدهند.
- از آنجا که قرنها تجربه، به ما آموخته است که عقاید در زندگى و هدایت انسانها نقش بسیار مهمى داشته و این عقاید از طریق تربیت به مردم القاء شدهاند، لذا ما باید افکار نو و مستقل را چون گذشته به انحصار خویش درآوریم. روش مهار کردن فکر هم اکنون در دست بررسى و مطالعه است. این کار را به وسیله سیستمى که به سیستم دروس عینى معروف است و هدف آن مبدل کردن غیریهودیان به آدمهایى بىفکر، بىخرد، مطیع که منتظرند دیگران برایشان فکر کنند و عقایدشان را شکل بدهند؛ انجام مىدهیم، یکى از بهترین عوامل ما به نام « بورژوئیز» تقریباً تدریس به وسیله دروس عینى را رواج داده است.
پروتکل شماره پانزده صهیون
- هنگامى که سرانجام به طور قطع، در اثر یک کودتاى یک روزه - که در همه جا طى یک روز به وقوع مىپیوندد به مقام شاهى نائل آمدیم، و نیز هنگامى که بىاعتبارى همه حکومتها مورد قبول همگان واقع شد ( این کار وقت زیادى لازم دارد شاید یک قرن طول بکشد که این اتفاق به وقوع بپیوندد)، دیگر اجازه نخواهیم داد که توطئه اى علیه ما صورت بگیرد. لذا هر کسى که اسلحه به دست بگیرد و بخواهد علیه شاهنشاهى ما که در شرف شکل گرفتن خواهد بود، قیام کند، او را با بىرحمى خواهیم کشت.
هر نوع موسسه اى مانند « انجمنهاى مخفى» را نابود مىکنیم. البته آنهایى که اینک وجود دارند، براى ما شناخته شده هستند و در خدمتمان مىباشند. لیکن بعداً فعالیت آنها را ممنوع اعلام کرده و اعضاى آنها را به قاره هاى دور از اروپا تبعید مىکنیم. به علاوه به وضع غیریهودیان فراماسون که اطلاعات زیادى درباره اوضاع ما دارند، رسیدگى مىکنیم و عده اى از آنها را ممکن است به دلایلى نگه بداریم ولى آنان را براى همیشه از تبعید مىترسانیم. به علاوه قانونى مىگذرانیم که به موجب آن تمام اعضاى انجمنهاى مخفى، مشمول تبعید از اروپا واقع شوند.
- تصمیمات حکومت ما قطعى و لایتغیر است.
- در جوامع غیریهودى که ما در آنجا بىنظمى و نابسامانى ایجاد کردهایم، تنها راه ممکن براى برقرارى نظم و اعمال حاکمیت، همانا استفاده از روشهاى خشونت آمیز است و در این زمینه هیچگونه ارفاقى نباید به قربانیان نمود. زیرا آنها باید فداى رفاه آینده بشوند و رسیدن به رفاه عمومى حتى اگر به قیمت قربانى شدن عده خیلى زیادى بشود، وظیفه اصلى هر دولتى به شمار مىرود. اصولا\" اعمال قدرت، ثبات حکومت را تضمین مىکند و قدرت هم زمانى کسب مىشود که بتوان زور گفت. تا سالهاى اخیر سیاست اعمال زور بر روسیه حاکم بود وحکومت مستبد این کشور، تنها دشمن سرسخت ما به شمار مىرفت. ایتالیا نیز که « سولا» بر آن حکومت مىکرد چنین وضعى را داشت. « سولا» ایتالیا را به خاک و خون کشید و کسان فراوانى را تکه پاره کرد ولى چون قدرتى فرعون گونه داشت و از شهامت و قدرت فکرى بىمانندى برخوردار بود، مردم را هیپنوتیزم کرده بود، و کسى یاراى برابرى با وى را نداشت.
لژهاى فراماسونرى
- تا پیش از آغاز شاهنشاهىمان، روشى متناقض درباره مسایل سیاسى در پیش مىگیریم. بدین معنى که لژهاى فراماسونرى آزادى را در تمام کشورهاى جهان ایجاد مىکنیم و سپس آنها را گسترش مىدهیم و تمام آنهایى که در زمینه فعالیتهاى اجتماعى مشهور باشند، به این لژها جلب مىکنیم. زیرا در این لژها مىتوانیم عوامل اصلى جاسوسى و نیز، عواملى که مىتوانند روى دیگران اثر بگذارند، پیدا کنیم. آنگاه تمام لژها را تحت رهبرى یک اداره مرکزى، که اعضاى آن همه از حکماى قوممان هستند، و براى همه ناشناخته اند، درمىآوریم. تمام لژها نمایندگانى در اداره مرکزى خواهند داشت که به وسیله این نمایندگان دستورات و برنامه هاى سرى به لژها اعلام مىشود. در این لژها، بین عناصر انقلابى و لیبرال نوعى وصلت و ارتباط برقرار مىکنیم. ترکیب این لژها طورى خواهد بود که از همه قشرهاى جامعه، افرادى در آن عضویت داشته باشند. البته فعالیتهاى سیاسى و طرحهاى مخفى لژها را از همان آغاز تأسیس و گشایش لژ، زیرنظر مىگیریم. باید اضافه کرد که پلیسهاى ملى و بین المللى از جمله کسانى خواهند بود که در این لژها عضویت پیدا خواهند کرد. طبیعى است که غیریهودیان از ماهیت واقعى کار لژها سردرنخواهند آورد به جز خود ما.
- افرادى که با شور و شوق فراوان، عضویت انجمنهاى مخفى را مىپذیرند، کسانى هستند که در زندگى دنبال هوى و هوس مىباشند و نیز افرادى سبک مغزند که هنگام اجراى طرحهایمان و نیز به راه انداختن ماشینى که خود طراح آنیم، مشکلى برایمان ایجاد نخواهند کرد.
اگر در این دنیا نابسامانى و اغتشاشاتى رخ داد، بدانید که اینگونه اغتشاشات را ما به وجود آورده ایم، تا بتوانیم همکارى افراد را با هم از بین ببریم.
- غیریهودیان بدون کنجکاوى، عضویت لژها را مىپذیرند. عدهاى از آنها به خاطر استفاده هاى مالى و بعضى هم به خاطر رسیدن به موقعیت، شهرت و نیز مورد ستایش واقع شدن، به عضویت لژها در مىآیند، ما هم در برآوردن اینگونه خواستها بسیار بخشنده ایم.
علت اینکه موجبات موفقیت آنان را فراهم مىآوریم، این است که غیریهودیان پس از کسب موفقیت دچار غرور و خودبینى شده و تلقینهاى ما را بدون مقاومت مىپذیرند. شما نمىدانید که تا چه حد مىتوان حتى آگاهترین فرد از افراد غیریهودى را به سادگى در اثر ایجاد غرور ناشى از موفقیت، به تسلیم واداشت. همانقدر که ما براى موفقیت اهمیت قائل نیستیم، غیریهودیان دو چندان به موفقیت اهمیت مىدهند و حاضرند براى دستیابى به موفقیت، خود را فدا کنند. همین ویژگى و خصلت درونى غیریهودیان مشکل ما را حل کرده و به ما کمک مىکند تا آنان را در جهتى که مىخواهیم سوق دهیم.
مثلا\" آنها را وامىداریم که به بحث و بررسى پیرامون محدودیتها و نارسایىهاى فلسفه « فردگرایى» بپردازند. اما آنان نمىفهمند که این کار نوعى سرگرمى به شمار مىرود و معرفى نارسایىهاى فلسفه فردگرایى خود، نقض و لگدمال کردن مهمترین قانون طبیعت است.
- حال که ما موفق شدهایم آنها را به کارهاى احمقانهاى واداریم، آیا این دلیل کوته فکرى آنها نیست؟ آیا این نشان نمىدهد که مغزو فکر ما از فکر غیریهودیان تکامل یافته تر است؟ بدون شک همین امر موجب موفقیت ما خواهد شد.
- به راستى چقدر حکماى قوممان در روزگاران گذشته آینده نگر و دوراندیش بوده اند که مىگفتند « براى رسیدن به هدفهاى مهم باید از هر وسیله اى استفاده نمود و قربانیان فراوانى را براى رسیدن به هدفها فدا کرد». اگر چه غیریهودیان قربانیان زیادى داده اند، معذالک تعداد قربانیان قوم ما که ملیت ما را نجات بخشیده اند نسبت به تعداد آنان بسیار اندک است.
- مرگ، براى همه یک امر اجتناب ناپذیر است. آنهایى که مانع انجام برنامه هاى ما مىشوند، بهتر است که مرگشان را جلو بیاندازیم و آنها را نابود کنیم. از جمله این افراد فراماسونرهایى هستند که علیه ما اعتراض مىکنند. طورى آنها را مىکشیم که جز برادران همخونمان کسى متوجه نشود. حتى طورى آنها را ازبین مىبریم که خود قربانیان هم نفهمند و به نظر آید که مرگ آنها ناشى از نوعى بیمارى بوده است. البته برادران خودمان حق افشاى این راز را ندارند.
هنگامى که لیبرالیسم را در غیریهودیان تبلیغ مىکنیم، باید افراد قوم خودمان و نیز عواملمان، بدون چون و چرا تسلیم شوند و اعتراضى از جانب آنها صورت نگیرد تا مجبور نشویم که با آنها، چون غیریهودیها رفتار کنیم.
- نفوذ و دخالت شدید ما موجب گردیده که قدرت اجرایى قوانین حقوقى غیریهودیان به کمترین میزان، کاهش یابد. البته تعبیر و تفسیرهاى لیبرال گونه اى که از قوانین به عمل مىآید، به نوبه خود، موجب متلاشى شدن قدرت قوانین شده است. قضات، درباره مسایل اساسى همانگونه تصمیم مىگیرند که ما به آنها دیکته مىکنیم. به علاوه مدیران غیریهودى موضوعات را آن طور که ما جلوه مىدهیم مىبینند. البته ما این کارها را بدون آنکه خود، ظاهر شویم و صرفاً از طریق افرادى که آلت دستمان هستند، به مرحله اجرا درمىآوریم. حتى سناتورها و مقامات عالىرتبه غیریهودى، با ما به مشورت مىپردازند.
- میان قوم ما و غیریهودیان تفاوتهاى قابل توجهى از لحاظ استعدادها و توانایىها وجود دارد و همین امر موجب شده است که قوم برگزیده ما از بالاترین میزان انسانیت برخوردار باشد و از غیریهودیان متمایز گردد. غیریهودیان گرچه به ظاهر چشمانشان باز است، ولى چیزى نمىبینند. به عبارت دیگر، قدرت ابداع ( مگر در زمینه مسایل مادى) ندارند و شاید به همین دلیل است که طبیعت، خودش از قبل مقدر کرده است که جهانیان را هدایت کنیم و بر آنان حکمروا باشیم.
ما خواستار تسلیم بدون قید و شرطیم
- هنگامى که حکومت خود را آشکارا آغاز کردیم و زمان شکوهمند حکمروایىمان فرارسید، به تمام قانونگزاران اعلام مىکنیم که قوانین را ساده، مختصر، ثابت و بدون هرگونه تعبیر و تفسیر وضع کنند تا همگان به راحتى موفق به فهم کامل آنها شوند. مهمترین عاملى که به قوانین ضمانت اجرایى مىبخشد، تسلیم بدون قید و شرط در برابر مقررات است. بدین معنى که مقامات پایین، از مقامات بالا اطاعت کنند تا امکان هرگونه سوءاستفاده اى از بین برود.
براى کسانى که بخواهند از مقام خود سوءاستفاده کنند، شدیدترین مجازات را درنظر گرفتهایم. به علاوه اعمال و رفتار مدیران را بادقت نظارت مىکنیم. زیرا حرکت سریع ماشین دولت در گرو رفتار آنها است. هر نوع اهمال در کار آنها، موجب سستى کار در سایر جاها مىشود. لذا، بار دیگر تأکید مىکنم که حتى یک مورد از اعمال غیرقانونى و سوءاستفاده از مقام را بدون مجازات نمىگذاریم.
پس از اینکه مجازاتهاى شدیدى در مورد خلاف کارىها اعمال شد، پنهان کردن و نادیده گرفتن اشتباهات از سوى کسانى که در خدمت دولت هستند، به کلى از بین خواهد رفت و بدینسان پایه هاى قدرت دولت محکم شده و شأن و پرستیژ دولت بالا مىرود. اگر براى تخلفات جزئى مجازاتهاى سنگین در نظر گرفته نشود، آنهایى که زمام امور را به دست دارند، از مسیر حرکت ملت منحرف شده و مسیرهاى دلخواه خود را طى مىکنند.
- قضات، مىدانند که بخشودن جرائم و لغزشها به معناى تجاوز به حریم قانون است و این کار نشانه تلطیف روح و رقت قلب قاضى نیست. گذشت نشان دادن، در زمینه زندگى شخصى، ایرادى ندارد ولى وقتى که پاى مصالح عموم در میان است. گذشت نشان دادن جایز نیست.
- سن قضات و کارکنان امور قضایى نباید از 55 سال متجاوز باشد. دلیل نخست، آن است که افراد سالمند در حفظ عقیده خود خیلى پابرجا و متعصب مىباشند. و دیگر آنکه به سختى پذیراى عقاید نو هستند. دلیل دوم، آن است که اعمال این روش نوعى انعطاف پذیرى به کارهایمان مىبخشد و به راحتى مىتوانیم افرادى را که کمتر زیرفشارهایمان خم مىشوند، عوض کنیم. یعنى کسى که مىخواهد مقام و موقعیتش را حفظ کند، باید مطیع محض باشد. به طور کلى ما قضاتمان را از میان کسانى انتخاب مىکنیم که با تعهدات خود آشنا باشند و بدانند که وظیفه آنها اعمال مجازات و اجراى قانون است نه آنکه رویایى فکر کنند و به لیبرالیسم بیندیشند. اعمال این گونه روشها موجب مىگردد که همکارى گروهى بین قضات از بین برود و آنان فقط به منافع دولت که سرنوشتشان بدان بستگى دارد، فکر کنند.
- امروزه قضات غیرصهیونیست، چون شناخت درستى از رسالت خویش ندارند، بخشودگىهاى فراوانى را در مورد جنایات قایل مىشوند. البته گناه این کار به گردن فرمانروایان عصر حاضر است، زیرا در انتخاب قضات دقت کافى به خرج نمىدهند و قضات را با مسئولیتهایشان آشنا نمىسازند. همانگونه که حیوانات بچه هایشان را به جستجوى شکار مىفرستند، غیرصهیونیستها هم به افرادشان مشاغلى را تفویض مىکنند، بدون آنکه علت به وجود آمدن مشاغل را به آنان یادآور شوند. به همین دلیل حکومتهایشان به وسیله خود آنان و نیز به سبب مدیریت غلط، از درون مىپوسد.
- بگذارید از مثالها وگفتار بالا، درسى دیگر براى حکومت خویش فراگیریم.
- ریشه آزادىخواهى را از موسساتى که مسئولیت تربیت نیروى انسانى براى پستهاى حساس دولت دارند، از بیخ و بن برمىکنیم و تصدىاینگونه مشاغل و پستها را به کسانى تفویض مىکنیم که به وسیله خود ما تربیت مىشوند. ممکن است ادعا شود که بازنشسته کردن کارمندان سالمند، هزینه هاى سنگین را براى دولت دربرخواهد داشت. در پاسخ باید گفت که اینگونه کارمندان مىتوانند در بخشهاى خصوصى مشغول کار شوند. به علاوه باید خاطرنشان ساخت که تمام پولهاى دنیا در دست ما خواهد بود و دولت، ترسى از سنگینى هزینه ها نخواهد داشت.
ما بىرحم خواهیم بود
- ما در همه موارد مستبد خواهیم بود و این استبداد، معقول و منطقى به نظر خواهد رسید. تمام اوامر و مقررات ما مورد احترام بوده و بدون چون و چرا به اجرا درخواهد آمد. هرگونه شکایتى از سوى ملت نادیده گرفته مىشود و وضعى پیش مىآوریم که ریشه همه نارضایىها از بیخ و بن کنده شود. به علاوه براى آنکه چشم همه را بترسانیم، به اعمال مجازاتهاى سنگین دست مىزنیم.
- هرگونه پژوهش و فرجام خواهى در زمینه دعاوى حقوقى از سوى متهمان را حذف مىکنیم و مجازاتهاى خود را مشمول پژوهش و فرجام خواهى قرار مىدهیم. زیرا نباید اجازه دهیم که فکر پژوهش و فرجام خواهى در ذهن مردم بوجود آید. اگر چنین موردى پیش آمد، ما نیز به نوبه خود تقاضاى پژوهش مىکنیم. همچنین قضاتى را که موجب شده ند تا فکر فرجام خواهى در میان مردم نضج بگیرد، آنان را به خاطر شناخت نادرستشان از قوانین شدیداً مجازات مىکنیم.
من باز تکرار مىکنم. مدیران ما هر قدمى که برمىدارند، باید با نظارت دقیق ما باشد. زیرا براى آنکه مردم از ما راضى باشند، دولت خوب ما باید کارمندان خوبى هم در اختیار داشته باشد.
- حکومت ما سیماى حکومت پدرشاهى به خود مىگیرد که فرمانروا در آن، نقش پدر و سرپرست مردم را دارد. قوم ما و مردم تحت سلطه ما، فرمانروا را پدر خود مىدانند که از آنها نگهدارى مىنماید و نیازهاى آنان را برآورده مىکند و نیز، روابط افراد را با همدیگر و با فرمانروا مشخص مىنماید.
به مردم این فکر را القاء مىکنیم که اگر ملت بخواهد در صلح و آرامش بسر ببرد. باید فرمانروا را حامى و سرپرست خود بداند و لب به ستایش اغراق آمیز وى بگشاید.
هنگامى که افرادى را براى تصدى پست و شغلى منصوب مىنماییم، مردم را متقاعد مىکنیم که صاحبان اینگونه مشاغل و مناصب صرفاً اوامر فرمانروا را اجراء مىکنند و از خود قدرت و اقتدارى ندارند. مردم نیز دلخوش خواهند بود که فرمانروا، زندگى آنها را از هر جهت تأمین مىکند. همانگونه که والدین، نگهدارى و تربیت فرزندان خویش را وظیفه اى براى خود تلقى مىکنند.
- همانگونه که مىدانید، من حکومت استبدادى مان را در دو چیز خلاصه مىکنم: حق و وظیفه. یعنى حق اجرا و انجام وظیفه، مسئولیت مستقیم دولتى است که خود را پدر ملت مىداند. چون دولت ما از یک قدرت خاص برخوردار است، حق دارد که انسان را به اجراى مقررات - همانگونه که طبیعت آن را مشخص کرده است - یعنى تسلیم، وادارد. در این جهان هر چیزى حالت تسلیم را دارد. اگر تسلیم آدمى نیست، تسلیم اوضاع و احوال محیط یا ویژگیهاى درونى خویش مىباشد.
- ما باید افرادى را که مرتکب نقض مقررات وضع شده مىشوند، مجازات کنیم. زیرا در بطن مجازاتى که براى ترساندن دیگران اعمال مىشود، از لحاظ تربیت و تأدیب درس بزرگى نهفته است.
- هنگامى که پادشاه قوم اسراییل، تاج شاهنشاهىاى را که اروپا به وى تقدیم مىکند، برسرمقدسش مىگذارد، به سمت پدر مردم دنیا منصوب مىگردد. به علاوه شمار قربانیانى که ناچاراً به پیشگاه وى تقدیم مىشود، خیلى کمتر از شمار کسانى خواهد بود که در اثر جنون و رقابت بین حکومتهاى غیریهودى قربانى شدهاند.
- پادشاه قوم ما، در تماس و مشورت مداوم با مردم بوده و از تریبونى که در اختیار دارد، با مردم سخن مىگوید و سخنانش در همان ساعت در سراسر دنیا پخش خواهد شد.
پروتکل شماره چهارده صهیون
.
.
- هنگامى که حکومت شاهنشاهى ما آغاز شد، همه ادیان باید از بین بروند، به جز دین ما که همانا اعتقاد به خداى یگانه است. بىشک سرنوشت قوم ما به عنوان قومى برگزیده با وجود خدا گره خورده، و هم اوست که تقدیر کار جهانیان را با سرنوشت ما پیوند داده است. لذا ریشه هرگونه عقیده اى باید از بیخ و بن کنده شود. حتى اگر این کار به انکار وجود خدا که ما امروزه شاهد آنیم، بیانجامد. این کار، نه تنها در دوره انتقال حکومت مفید است. بلکه به سود جوانانى است که در آینده به تبلیغات مذهبى دین موسى گوش فرا مىدهند. دینى که احکامى ثابت و پیشرفته دارد و تمام افراد جهان را به اطاعت ما وامىدارد.
البته در تبلیغاتمان روى مبانى تربیتى و جنبه هاى اسرارآمیز و اعجازانگیز این دین تأکید فراوان مىورزیم و درموقع لزوم، مقالاتى منتشر مىکنیم و میان نحوه حکومت ربانى خود و حکومتهاى گذشته مقایسه هایى به عمل مىآوریم و اشتباهات حکومتهاى غیریهودى را به گونه اى بسیار روشن، بازگو مىکنیم و نیز حرکات ددمنشانه عده اى حکامِ ماجراجو که انسانها را شکنجه و انسانیت را لگدمال کرده اند، یادآور مىشویم و نفرت آدمیان را برمىانگیزیم. به نحوى که مردم آسایش دوران بردگى را برآسایش دوران پس از بردگى ترجیح دهند.
تحولات بىفایده حکومتهاى غیریهودى که با وساطت ما انجام مىگیرد، اعتبار حکومتهایشان را تنزل مىدهد و مردم از اوضاع نابسامان حکومتهایشان آنچنان خسته مىشوند که راضى مىگردند هر نوع خفت و ذلتى را در دوران حکومت ما تحمل کنند و هرگز جرأت رهایى از زیر سلطه ما و تحمل رنجهایى چون رنجهاى گذشته، به خود راه ندهند.
- ما در عین حال اشتباهات تاریخى حکمروایان غیریهودى را که در اثر بىاطلاعى و فهم نادرست آنها از مسایل رخ داده است، مورد تأکید قرار مىدهیم و شکنجه هایى که انسانها از دست این گونه حکمروایان دیده اند یادآور مىشویم. روش و اصول کار ما بر این حقیقت مبتنى است که، آنچه ما عرضه و تفسیر مىکنیم عالى و خالى از عیب است ولى آنچه در گذشته وجود داشته باید مرده و متلاشى شده تلقى گردد.
- فیلسوفان ما نارسایىهاى عقاید و مذاهب را مورد بحث و بررسى قرار مىدهند. اما کسى نباید اعتقادات واقعى مذهب ما را مورد بررسى قرار دهد. زیرا هیچکس جز خودمان نباید از کار دینمان سردربیاورد. وانگهى، افراد قوم خودمان هم حق برملا کردن اسرار دین را نخواهند داشت.
- دراثناى سده هاى معروف به سده هاى روشنایى و پیشرفت ما ادبیاتى پست، کثیف و تهوع آور رواج دادیم و تا مدتى پس از به قدرت رسیدنمان اجازه مىدهیم که این سبک ادبیات به حیات خود ادامه دهد. تا بتوانیم بدینوسیله در برابر برنامه هاى خودمان نوعى آرامش و رخوت در مردم ایجاد کنیم. به علاوه افرادى آگاه و کارآزموده به رهبرى غیریهودیان منصوب مىکنیم و به ایراد سخنرانى و نشر مقالاتى ویژه مىپردازیم تا بدین وسیله بتوانیم روى ذهن غیریهودیها اثر گذاشته و آنان تنها آن دسته از معارف و معلوماتى را کسب کنند که دلخواه ما است و ما قبلا\" آنها را تدارک دیده ایم.
پروتکل شماره سیزده صهیون
.
.
- نیاز به قوت و غذاى روزانه، غیریهودیان را مجبور مىکند که آرام و ساکت بنشینند و در صف خدمتگزاران متواضع ما درآیند. از میان همین افراد، عواملى را انتخاب مىکنیم و به مطبوعات مىفرستیم.
این عوامل مسایلى را که به مصلحتمان نیست تا به صورت اسناد رسمى منتشر بشوند، مورد بحث و تبادل نظر قرار مىدهند. در عین حال ما در جریان اینگونه مباحثات قرار مىگیریم و مطالب بحث شده را آن طور که خود مىخواهیم، به وسیله مطبوعات به مردم عرضه مىکنیم. بدیهى است که وقتى موضوعى در بین مردم جا افتاد، کسى جرأت نمىکند که خواستار نفى و ابطال آن بشود. به علاوه درموقع لزوم فکر مردم را از موضوعاتى که به وسیله مطبوعات مطرح شدهاند، منحرف کرده و متوجه مسایل دیگرى مىکنیم.
اصولا\" غیریهودیها افراد کوته فکرى هستند که از فهم پیش پاافتاده ترین مسایل سیاسى عاجزند. وانگهى مسایل سیاسى، مسایلى هستندکه درک و فهم آنها جز براى آنهایى که خود طراح و خالق اینگونه مسایلند، براى دیگران دشوار مىباشد.
- با توجه به آنچه که در بالاگفته شد، غرض ما از جلب افکار توده مردم، فقط تسهیل کار خود ما است و اگر به دنبال گرفتن تأیید مردم براى این یا آن مسأله هستیم، صرفاً حرف مىزنیم و عمل نمىکنیم. در نوشته هایمان به مردم اعلام مىکنیم که ما در پى خوشبختى و سعادت عموم هستیم.
- براى منحرف کردن فکر و ذهن آنهایى که ممکن است در بحثهاى سیاسى، برایمان مشکلاتى ایجاد کنند، مسایل جدیدى چون مسایل صنعت به پیش مىکشیم و عنوان مسایل سیاسى جدید روى آنها مىگذاریم و به مردم اجازه مىدهیم که اینگونه مسایل را مورد بحث و بررسى قرار دهند. البته توده هاى مردم تمایل دارندکه در زمینه مسایل سیاسى غیرفعال باشند. لذا براى آنکه امر به آنها مشتبه شود، و ندانند که درباره چه موضوعى بحث مىکنند، فکر آنها را به مسایلى چون تفریح، سرگرمى و رفتن به کلوپها و... جلب مىکنیم. و در همین اثناء، مطبوعات را وامىداریم که به مسایلى چون رقابتها و مسابقات هنرى و ورزشى بپردازند. بدون شک پرداختن به اینگونه مسایل آنها را از مسایل بنیادى دور و منحرف مىکند. اندک اندک به ابراز نکردن عقیده خود عادت مىکنند و سرانجام، به تکرار همان چیزهایى مىپردازند که ما مىخواهیم و بدینسان به فکر آنان جهت مىدهیم و مىتوانیم به همکاریشان اعتماد کنیم.
پیشرفت
- نقشى را که آزادى خواهان، خیال پردازان و افراد رویایى و باید ایفا کنند، سرانجام تا آن زمانى که حکومت ما مورد قبول همگان واقع گردد، به اجرا درخواهد آمد. بدین معنى تا زمان شروع حکومتمان اینان به خوبى در خدمتمان خواهند بود و ما مىکوشیم که ذهن اینگونه افراد را به مسایل بیهوده و تئورىهاى خیالى و به ظاهر مترقیانه مشغول کنیم. ما باید آنقدر غیریهودیان را به مسایلى چون پیشرفت، سرگرم کنیم تا سرانجام از فهم هر مسأله اى اظهار عجز کنند. کلمه « پیشرفت»، مانند یک عقیده سفسطه آمیز حقیقت را لوث مىکند و این موضوع را کسى جز ما قوم برگزیده خدا، نمىتواند درک کند.
- هنگامى که بر اریکه شاهنشاهى جلوس کردیم، سخنسرایان و سخنگویانمان مسایل و مشکلات بزرگى که انسان را از انسانیتش دور کرده اند، موردبحث و بررسى قرار مىدهند تا اینگونه مشکلات تحت رهبرى ما حل و فصل شوند.
- این ما بودیم که مردم را گام به گام، طبق برنامه هاى سیاسیمان در طول قرنها هدایت کردیم. آیا کسى مىتواند در این مورد تردیدى به خود راه بدهد؟
پروتکل شماره دوازده صهیون
.
- واژه آزادى را مىتوان به صورتهاى متعددى تعبیر کرد. اما تعریفى که ما از آزادى بدست مىدهیم به شرح زیر است:
- آزادى یعنى حق انجام دادن هر عملى که قانون آن را مجاز بداند. چنین تعریفى از آزادى مىتواند به بهترین وجهى ما را در رسیدن به هدفهایمان کمک کند. زیرا قانون در دست ما است و ما مختار خواهیم بودکه هر آنچه را مىخواهیم، از قانون حذف و هر آنچه را که مىخواهیم، به قانون اضافه کنیم.
- نحوه عملکرد مطبوعات در قلمرو حکومت ما به شرح زیر خواهد بود:
الف - از آنجا که مطبوعات نقش بسیار بزرگى در برانگیختن و فرونشاندن احساسات مردم دارند، لذا ما مىتوانیم به موقع از چنین احساساتى در جهت رسیدن به هدفهایمان استفاده کنیم.
ب - از آنجا که اکثریت مردم نمىدانند مطبوعات در خدمت چه کسانى هستند، لذا ما آنها را به خدمت خود در مىآوریم و حتى عواملى هم که ممکن است مطبوعات را مورد حمله قرار دهند، زیر نظارت و کنترل شدید قرار مىدهیم.
ج - امروزه تأسیس، چاپ و نشر مطبوعات داراى هزینه هاى فوق العاده سنگینى است. ولى وقتى که ما به قدرت رسیدیم، تنها در قبال دریافت مالیات، حق تمبر، و اخذ سپرده هاى سنگین، اجازه تأسیس مطبوعات را به افراد مىدهیم و از این طریق پول قابل توجهى هم به خزانه دولت ما سرازیر مىشود. از سوى دیگر، وضعى پیش مىآوریم که دولت ما از خطر حمله انتقاد مطبوعات مصون بماند و مطبوعات نتوانند روى لغزشهاى دولت ما انگشت بگذارند.
د - هرگاه بخواهیم، مطبوعات را به بهانه متشتت کردن افکار عمومى تعطیل مىکنیم.
ه - بعضى از عواملمان را وامىداریم که گاه به گاه در مطبوعات، بعضى از سیاستهایمان را که خود مىخواهیم، مورد حمله قرار دهند. البته غرض از اینکار رد گم کردن است.
ما مطبوعات را کنترل مىکنیم
- مطبوعات نخواهند توانست بدون اطلاع ما کمترین خبرى را در اختیار مردم بگذارند. البته در زمان حاضر ما تا حدودى به چنین هدفهایى رسیدهایم. زیرا تمام کانونهاى خبرى جهان اطلاعات خود را از چند کانون خبرى محدود دریافت مىکنند. این چند کانون خبرى محدود که در آیندهاى نزدیک تماماً به دست ما خواهند افتاد و هر آنچه را که ما به آنها دیکته مىکنیم، در سراسر جهان پخش مىکنند.
- اگر تدابیرى را که در مورد مطبوعات اندیشیده ایم، به مرحله اجرا درآوریم، ذهن و فکر غیریهودیان به تسخیرمان درمىآید و آنان وقایع جهان را از پشت عینکهاى رنگینى که ما به چشم آنها مىگذاریم، مىنگرند.
به راستى اگر در زمان حاضر، کشورى وجود نداشته باشد، کسى مىتواندمانع تشکیل کشور ما که غیریهودیان احمق، آن را دولت نامرئى مىنامند، بشود؟ مسلماً با نابودى کشورهاى جهان همه دولتها به فرمان ما گردن مىنهند.
- بگذار آینده مطبوعات را مجدداً بررسى کنیم. کسانى که بخواهند به کارهایى چون چاپ و نشر کتب و روزنامه بپردازند، آنها را ملزم به داشتن مدرک و اجازه نامه ویژه مىکنیم تا در صورت تخلف بلافاصله ازمزایاى چنین اجازه نامهاى محروم گردند. با اعمال چنین روشى مدرک تحصیلى نشانه لیاقت فکرى خواهد شد و صدور مدرک به دست دولت خواهد افتاد تا توده مردم، از راهى که مىخواهیم گمراه نشوند و به بهانه پیشرفت و ترقى دنبال این و آن راه نیفتند.
آیا کسى از شما هست که نداند اتکاء به اندیشه و خیال آدمیان، راه نامطلوبى است که آدمى را به خیالبافىهاى احمقانه سوق مىدهد و ماحصل آن هرج و مرجى است که بر سرقدرت بین انسانها به وجودمىآید؟
واژه پیشرفت، آزادى از هر نوع قید و بندى را به ذهن متبادر مىسازد و هر نوع محدودیتى را مىشکند. اگر این اصل در همه موارد صدق نکند، لااقل در زمینه هرج و مرج فکرى مصداق دارد. در چنین شرایطى هر کس به تصور آزادى به شکار رقیب خویش مىپردازد و همگى در شبکهاى از هرج و مرج گرفتار مىشوند و همه به همدیگر اعتراض مىکنند.
- اینک ما توجه خود را معطوف و متوجه مجلات مىکنیم. از مجلات و نشریات ادوارى، همانند روزنامه، مالیات، حق تمبر و نیز سپرده احتیاطى وصول مىکنیم. چنین وجوهى براى کتب کمتر از 30 صفحه دو برابر خواهد شد زیرا ما اینگونه کتب را « جزوه» تلقى مىکنیم. اصولا\" مجلات، زهرآگین ترین نوع مطالب چاپى به شمار مىروند و کوشش ما آن است که از سویى تعداد اینگونه نشریات کاهش یابد و از سویى دیگر نویسندگان مجبور شوند مطالب بلند بنویسند و حجم مطالب زیاد شود و خواننده از خواندن مطالب بلند، خسته شود.
به ویژه وقتى که این نوع نشریات گران تمام شوند، رغبت مردم نسبت به اینگونه نشریات کم مىشود. در ضمن آنچه که ما خودمان منتشر مىکنیم، روى ذهن خواننده در جهت منافعمان اثر مىگذارد به علاوه آنها را به بهاى ارزان در دسترس قرار مىدهیم، تا مردم آنها را حریصانه بخوانند.
وصول مالیات و اعمال مجازات، نویسندگان را وابسته مىکند و اگر نویسنده اى بخواهد علیه ما چیزى بنویسد کسى مبادرت به چاپ آن نخواهد کرد. ضمناً اگر مطلبى بخواهد چاپ بشود، ناشر یا چاپ کننده باید براى چاپ و نشر آن از مقامات مسئول اجازه بگیرد. بنابراین ما از قبل خواهیم فهمید که چه نیرنگهایى علیه ما در کار است.
- ادبیات و روزنامه نگارى دو عامل مهم تربیتى بشمار مىروند. بنابراین، دولت ما اکثریت روزنامه ها را به تملک خویش درمىآورد. چنین اقدامى تاثیر نامطلوب مطبوعات و روزنامه هاى خصوصى را خنثى ساخته و ما را در موقعیتى قرار مىدهد که روى افکار عمومى تاثیر به سزایى بگذاریم. اگر اجازه و امتیاز انتشار ده نوع روزنامه را به مردم بدهیم، امتیاز انتشار سى روزنامه را به خود اختصاص مىدهیم. البته این کار طورى باید صورت گیرد که در مردم سوءظن ایجاد نکند. براى احتراز از ایجاد سوءظن، روزنامه هایى که خود منتشر مىکنیم، به ظاهر نظراتى مخالف خودمان ابراز مىدارند و بدین طریق بدگمانى مخالفانمان نسبت به ما کاملا\" برطرف شده، و به زودى در داممان گرفتار مىشوند و نمىتوانند ضربه اى وارد کنند.
- مخالفان ما در سه رده جاى دارند. در رده اول ارگانهاى رسمى هستند که همیشه علیه منافع ما قدعلم مىکنند، اما تاثیر آنها چندان قابل ملاحظه نیست.
- در رده دوم ارگانهاى نیمه رسمى قرار دارند که حملات آنها ملایم و کم اهمیت است.
- در رده سوم کسانى قرار دارندکه به ظاهر، مخالفمان هستند اما در واقع ما خود آنها را تعیین کردهایم. در نوشته هاى این دسته، مطالبى وجود دارد که به نظر مىرسد با ما اصطکاک دارند. مخالفان واقعىمان اینگونه مخالفتهاى ظاهرى را از نوع مخالفتهاى خود تلقى کرده و باعث مىشوند که ما آنها را شناسایى کنیم.
- محتواى تمام روزنامه هاى ما ترکیبى خواهد بود ازمطالب گوناگون و حتى افکارى چون اریستوکراتیک، جمهورى خواهى، انقلابىگرى و هرج و مرج طلبى( آنارشیسم) که به وسیله این گونه روزنامه ها تبلیغ مىشوند. روزنامه ها همچون ویشنو معبود هندى صد دست دارند که بر سر هر دست انگشتى قرار دارد و وظیفه آن نظارت و سلطه برافکار عمومى است. هنگامى که ضربان قلب تشدید مىشود، حرکت دستها نیز شدت یافته و افکار عمومى در جهت منافع ما سوق داده مىشود. زیرا وقتى فردى به هیجان مىآید، قوه قضاوتش را از دست مىدهد و هرگونه نظر و پیشنهادى را مىپذیرد. به علاوه افراد ناآگاهى که به تکرار مطالب روزنامه هاى ما مىپردازند، و فکر مىکنند که روزنامه ها بیان کننده نظرات آنها مىباشند، سخت در اشتباهند. زیرا روزنامه ها صرفاً بیانگر خواست و نظر ما هستند. افرادى هم که سنجیده از احزاب دفاع مىکنند، در واقع به دنبال بیرقى راه مىروند که ما برایشان برافراشته ایم.
- براى آنکه روزنامه هاى مبارزهجوى خود را به حرکت درآوریم، باید نهایت دقتمان را در تنظیم و ارائه مطالب بکار ببریم. البته موسسه اى را تحت عنوان بخش مرکزى مطبوعات تأسیس مىکنیم و به گردآورى نوشته ها و مطالب مىپردازیم. عوامل ما در این مرکز بدون آنکه توجهى را جلب کنند، تصمیم مىگیرند که چه مطالبى را متناسب با روز منتشر کنند. ضمناً بحثهاى متناقض و جنگى دروغین در قلمرو مطبوعات به راه مىاندازند تا ما بتوانیم هر چه بیشتر نظرات خود را بیان کنیم.
فقط مطالب دروغ چاپ مىشود
- روشى که ما براى تنظیم و ارائه مطالب در پیش گرفته ایم، به دلیل آنکه براى مردم نامحسوس مىباشد، اعتماد کامل آنان را نسبت به حکومت ما جلب مىکند. ما از کاربرد این روش بسیار راضى هستیم زیرا مىتوانیم گاه به گاه احساسات مردم را نسبت به مسایل سیاسى برانگیخته و یا فرو نشانیم. گاه حقیقت را مىگوییم وگاه دروغ و زمانى هم مطالب متناقض ارائه مىکنیم. ما مطمئنیم که بر دشمنانمان غلبه مىکنیم، زیر آنان نمىتوانند همچون ما نظرات خود را از طریق مطبوعات ابراز کنند.
- گفتیم که مخالفان ما که در رده سوم قرار دارند و مخالفتهاى ظاهرى خود را در مطبوعات ابراز مىدارند، هرگاه لازم باشد در ارگانهاى نیمه رسمى خود، انتقادات آنها را قویاً تکذیب مىکنیم.
- حتى اگر امروزه، مطبوعات فرانسه را به عنوان مثال در نظر بگیریم، به نشانه هاى همکارىهاى فراماسونرى به خوبى در آنجا پى مىبریم. تمام ارگانهاى مطبوعات به طور اسرارآمیزى با هم در ارتباطند و چون پیشگویان قدیم منبع اطلاعات را افشا نمىکنند مگر آنکه همگى تصمیم به افشاى منبع بگیرند. و تا زمانى که اسرار، در اختیار تعداد محدودى باشد، پرستیژ و منزلت روزنامه نگاران توجه اکثریت مردم کشور را جلب کرده و توده مردم با شور و شوق به دنبال آنها راه مىافتند.
- ما بایددامنه فعالیتهاى حساب شده خود را در زمینه مطبوعات به سطح استانها گسترش دهیم. یعنى برانگیختن امیدها و انگیزه هایى که تسلط ما را بر مراکز کشورها موجب مىشوند، برایمان ضرورت تام و تمام دارد. به پایتختها وانمود مىکنیم که اینگونه خواستها، خواستهاى مستقل مردم استانها هستند. البته منبع واقعى بروز اینگونه حوادث در استانها ما هستیم. آنچه که مىخواهیم این است تا آن موقع که حداکثر قدرت را در اختیار داریم، باید پایتخت کشورها را در محاصره افکار عمومى مردم استانها قرار دهیم.
- بریدن از رژیم گذشته و پیوستن به رژیم جدید که به نظر ما منجر به غلبه کامل بر تمام رژیمها مىشود، « دوره انتقالى» نام دارد. در این دوره نباید به مطبوعات اجازه داد که نادرستىها و کژىهاى مردم را منعکس کنند. براى رژیم جدید ضرورى است، همه را متقاعد کند که جنایت به کلى ریشه کن گردیده است.
اگر مواردى از جنایت به وقوع پیوست، فقط باید قربانیان و شاهدان آن از موضوع با خبر باشند نه کس دیگر.
پروتکل شماره یازده صهیون
.
- شوراى دولت همانند گذشته، بیان کننده صریح قدرت قانونى رهبر به حساب مىآید. این شورا جزئى از قوه قانونگزارى است که مىتوان آن را « کمیته نظارت بر قوانین و تصویب نامههاى رهبر» نام نهاد.
- مفاد بالا جزئى ازقانون اساسى جدید به حساب خواهد آمد. به علاوه انشاء قوانین و مقررات به طرق زیر امکانپذیر است:
الف - از طریق قوه مقننه، تحت پوشش پیشنهادات کمیته نظارت بر قوانین.
ب - ازطریق پیشنهاد رییس جمهور و با تصویب شوراى دولت
ج - در موارد ضرورى به وسیله کودتا
- درباره کلیات مربوط به قوانین تقریباً بحث کردهایم و اینک اندکى وقت خود را صرف پرداختن به جزییات مىکنیم تا بتوانیم ماشین دولت را در جهتى که قبلا\" بحث کردهایم، به حرکت درآوریم و منظور من ازذکر جزییات آن است که آزادى مطبوعات، حق تشکیل انجمنها، آزادى عقیده، اصل رأىگیرى و خلاصه بسیارى چیزهاى دیگر را باید از لوح ذهن آدمى براى همیشه پاک کنیم. و یا اینکه پس از اعلام قانون اساسى جدید، دستخوش تغییرات بنیادى گردانیم. زیرا پس از انجام این تغییرات ما مىتوانیم مقررات خود را به منصه ظهور درآوریم.
اما اگر مدتى طولانى از اعلام و انتشار قانون اساسى بگذرد، و ما این تغییرات را ایجاد کنیم، در این صورت خطرات قابل توجهى ما را تهدید خواهد کرد. دلایل وجود این خطرات را مىتوان در زیر آورد:
اگر ما تغییرات را عجولانه انجام دهیم، از لحاظ روانى نوعى ترس ازتغییرات در مردم ایجاد مىشود. از سوى دیگر اگر ما خیلى افراطى در مورد انجام تغییرات عمل کنیم، به شأن و پرستیژ لغزشناپذیر خویش لطمه وارد ساختهایم. و یا مىگویند که ما خطر را احساس کردهایم که مجبور به انجام چنین تغییراتى شدهایم. در این صورت، باز به پرستیژ قانون اساسى لطمه وارد مىشود. آنچه ما مىخواهیم این است که از همان آغاز اعلام قانون اساسى و پیروزى، کودتا یعنى در حالى که مردم جهان هنوز در حالت وحشت به سر مىبرند، فوراً احساس کنند که ما فوق العاده قوى، پرقدرت و شکست ناپذیر هستیم و مىتوانیم بدون مقاومت، آنچه را که بر سر راهمان وجود دارد، برداریم و به مردم تفهیم کنیم که قدرت را با آنها تقسیم نخواهیم کرد. در این حال آنها چشم روى هم مىگذارند، راضى مىشوند و به انتظار دستور ما مىنشینند.
ما گرگیم
- غیریهودیان گله گوسفندانند و ما گرگهاى این گله هستیم. و شما مىدانید که وقتى گرگ به گله مىزند، چه اتفاقى مىافتد؟
- علت اینکه غیریهودیان چشم روى هم مىگذارند و چیزى نمىگویند آن است که ما به آنان قول مىدهیم به محض آنکه دشمنان را رام و تمام احزاب را سرکوب کردیم، تمام آزادىهایى که از آنها گرفته شده است، به آنها باز مىگردانیم. ضرورتى ندارد که بگوییم چه مدت طول مىکشد که آنها را براى بازگرداندن آزادىهایشان در حال انتظار نگه مىداریم.
- به چه دلیلى ما این خط مشى را در پیش گرفته ایم؟
و چرا غیرصهیونیستها به مفهوم واقعى آنچه که ما به ذهنشان فرو مىکنیم، توجه نمىکنند؟ چرا قوم پراکنده ما براى رسیدن به هدفهایش به جاى صراط مستقیم، این همه راه پرپیچ و خم طى مىکند؟
دلیلش آن است که ما کارهایمان را به وسیله سازمانهاى فراماسونرى که ناشناخته هستند، انجام مىدهیم و کوشش مىکنیم هدفهایمان گمان و سوءظن برنیانگیزد و این گله غیریهودى به فراماسونرى ما به پیوندد و به چشم رفقاى خود خاک بپاشد.
- ما یهودیان برگزیده خداوند هستیم و پراکندگىمان در سراسر جهان از عنایات اوست. پراکندگى ما در چشم همگان نوعى ضعف به شمار مىرود. در حالى که این خود براى ما نوعى قدرت است. زیرا ما اکنون در آستانه فرمانروایى بر سراسر جهان قرار گرفتهایم.
- تا زمان بنا نهادن آنچه که طرح کرده ایم، فاصله زیادى نیست.
.
پروتکل شماره ده صهیون
.
- آنچه که من امروز مىخواهم بگویم، در واقع تکرار همان مطالبى است که قبلا\" هم گفته ام و خواهشم از شما این است که به خاطر داشته باشید دولتها و مردم به بازتاب و انعکاس سیاستشان در خارج از مرزهایشان، اهمیت خاصى مىدهند. حال نمىدانیم نمایندگان دولتهاى غیریهودى، در کنفرانسهاى بین المللى پیرامون مسایلى چون آزادى یا تساوى حقوق به منظور برانگیختن احساس احترام دیگران صحبت مىکنند، تا چه حد مفهوم این واژه ها را درک مىنمایند. در هر صورت سیاست ما ایجاب مىکند هنگامى که درباره مسایلى چون تفویض اختیار، آزادى بیان، آزادى مطبوعات، آزادى مذهب، تساوى در برابر قانون، احترام به مالکیت فردى، آزادى انتخاب مسکن، عدالت و تعیین مالیاتها صحبت مىکنیم، باید به معنى دقیق این واژهها توجه داشته باشیم. به بیان دیگر، ما باید این مسایل را به طور خیلى صریح و بىپرده با مردم در میان نگذاریم و هر گاه ضرورتى حاصل شد که مطرح بشوند، به طور قاطع و صریح از آنها اسم نبریم. بالعکس به طور خیلى سربسته و بدون ذکر جزئیات درباره آنها صحبت کنیم. دلیل سکوت ما در این باره آن است که وقتى مقولات بالا اسم گذارى نشده باشند، یعنى مردم تصور دقیقى از آنها نداشته باشند، قطعاً دستمان باز خواهد بود که چه چیز اضافه و چه چیز کم کنیم و در نتیجه مردم متوجه چنین تغییراتى نمىشوند.
- توده هاى ناآگاه مردم براى نبوغ رهبران سیاسى خود احترام فوق العادهاى قائلند و حتى از روشهاى خشونت بار آنها تمجید مىکنند. اگر چه این روش خشونت بار رهبران، رذالت و پستى است، اما در عین حال، خود نوعى زیرکى به شمار مىرود و باید دانست که چگونه این نیرنگ را مدبرانه بکار گرفت.
هدف ما دستیابى به یک قدرت جهانى است
- توجه جهانیان را به این نکته جلب مىکنم که وظیفه قوم ما پیاده کردن برنامه هایى است که قبلا\" آنها را طراحى کرده ایم. لذا براى ما ضرورى است که پیش از هر چیز به پرورش خویش بپردازیم و طورى بارآییم که روحیه بىپروایى، گستاخى و زورگویى با شخصیتمان عجین شود تا بتوانیم موانع را از سرراهمان برداریم.
- هنگامى که کودتاى ما با موفقیت صورت گرفت به قشرهاى مختلف مردم چنین مىگوییم:
در گذشته به شما بسیار بدگذشت و هر آنچه داشتید رو به تباهى مىرفت. اختلاف لهجه و زبان، مرزها و ملیت گراییها را که همه از علل بیچارگى شما بودند، نابود خواهیم ساخت و به شما آزادى اعطا خواهیم کرد. در عوض شما باید تسلیم ما بشوید. آنچه را که به شما عرضه و ارائه مىکنیم اگر تأیید کردید، این خود عادلانه خواهد بود. توده مردم به زودى به تمجید و تحسین ما خواهند پرداخت و ما را بر سر دست بلند خواهند کرد و آن روز، روزى است که امید و آرزوهاى ما برآورده شده است. رأى، اصولا\" وسیله اى است که ما از آن استفاده مىکنیم تا بر سر قدرت بمانیم. به افراد یاد مىدهیم که حتى درکوچکترین مجامع وگردهمآیىها، براساس رأىگیرى به توافق برسند. اعمال چنین رویهاى موجب خواهد شد که اکثریت مردم به جاى سرزنش، ما را مورد تأیید قرار دهند.
- همه مردم را بدون در نظر گرفتن اختلافات طبقاتى یا سایر تفاوتهایشان وادار به رأى دادن مىکنیم زیرا رأى افراد تحصیل کرده براى دستیابى به یک اکثریت قاطع کافى نیست و نیز به مردم القاء مىکنیم که خود افراد داراى اعتبار و اهمیت هستند. اهمیت خانواده و نقش تربیتى آن را در میان غیریهودیان از بین مىبریم و اجازه اظهار وجود به کسى نمىدهیم زیرا توده مردم باید صرفاً به وسیله ما اداره شود. به آنها اجازه نمىدهیم که رودرروى ما بایستد. حتى فرصت نمىدهیم که تقاضاى دادرسى بکنند. آنها باید به شنیدن حرفها ما واطاعت از ما عادت کنند.
توده مردم ناآگاه بنا به راهنمایى ما سران خود را انتخاب مىکنند و در جهت دلخواهمان حرکت مىنماید و تسلیم رژیم ما خواهند شد زیرا مستمرى و درآمد و نیز منافعش، همه در دست رهبران رژیم ما است.
- چهارچوب سیستم حکومتى که ما در آینده آن را عرضه خواهیم کرد، باید به وسیله یک نفر طرح ریزى شده باشد. زیرا اگر افراد متعددى دست اندرکار ساختن و پرداختن بخشهاى مختلف این سیستم باشند، چهارچوب چنین سیستمى چندان محکم و استوار نخواهد بود. اگر ما شناختى درباره نحوه عملکرد سیستم داشته باشیم، اشکالى پیش نخواهد آمد ولى هیچگاه نباید به بحث و تبادل نظر درباره طرح کلى سیستم بپردازیم زیرا بسیارى از اسرار آن کشف خواهد شد. به علاوه بحث و تبادل نظر موجب مىشود که افراد به برداشتهاى متفاوتى برسند و این خود موجب تغییر و دستکارى سیستم مىشود. در حالى که ما نمىخواهیم سیستم حکومت تغییر کند و کارى را که نوابغ قوممان انجام دادهاند، به دست توده ناآگاه یا عدهاى افراد منتخب متلاشى شود.
- سیستمى که دربالا از آن یاد شد، سایرموسسات موجود رابه زودى واژگون نخواهد کرد بلکه تنها روى اقتصاد آنها اثر مىگذارد که نتیجتاً منجر به تغییرات کلى و همه جانبه موسسات خواهد شد و سرانجام همه موسسات در درون سیستم تحلیل مىروند.
سمّ آزادى
- در تمام کشورهاى جهان واژه هایى مانند وزارت، نمایندگى، سنا، شوراى دولتى، شوراى قانونگزارى و هیأت اجرایى، علیرغم تنوع و تعددشان همگى مفهوم دولت را مىرسانند و ضرورتى ندارد که من درباره رابطه این موسسات با یکدیگر صحبت کنم. زیرا همه شما به این امر واقفید. تنها توجه شما را به اهمیت کارکرد این موسسات جلب مىکنم. این موسسات وظایف دولت را (قانونگزارى، قضایى، اجرایى) بین خود تقسیم کردهاند و مانند اعضاى مختلف بدن انسان با هم عمل مىکنند. حال اگر قسمتى از ماشین دولت صدمه ببیند، تمام دستگاه دولت مثل بدن انسان بیمار مىشود و سرانجام مىمیرد.
- با توجه به مقدمات بالا مىخواهم نتیجه بگیرم که اگر سم آزادى را به درون یکى از بافتهاى دولت تزریق کنیم، سم به دیگر بافتها نفوذ کرده و سرانجام موجب نابودى دولت مىشود. گفتار زیر این مطالب را به خوبى روشن مىکند.
- از زمانى که سیاست آزادى طلبى به امر مملکتدارى راه یافت، سیستم حکومت مطلقه جاى خود را به حکومت مشروطه داد و بدینسان مردم غیریهودى با دست خود حکومتهاى مطلقه را که از ثباتى نسبى برخوردار بودند، متزلزل ساختند. زیرا حکومت مشروطه جز بىنظمى، سوءتفاهم، کشمکش، عدم توافق و برخورد میان احزاب چیزى دیگر ببار نمىآورد. به عبارت دیگر، مشروطه مکتبى است که جز نابودى دولت هدفى دیگرندارد. باید افزود که تریبون سخنرانان از جمله عواملى بوده است که در واژگون و متزلزل کردن حکومتهاى مشروطه نقش بسیار مهمى بازى کرده است. پس از آنکه حکومتهاى مشروطه یکى پس از دیگرى بر اثر حمله و انتقادهاى شدید واژگون شدند، مردم به فکر حکومت جمهورى افتادند. آنگاه به وساطت قوم ما رؤساى جمهورى ازمیان توده مردم انتخاب شدند. یعنى غیریهودیان بىآنکه خود بدانند، دست نشاندگان ما را به رهبرى خود پذیرفتند. همه تحولات بالا که درا مر مملکتدارى صورت گرفته است، به مثابه نقبى است که به دست ما زیرپاى مردم غیریهودى حفر شده است.
- در گفتار بالا نشان دادیم که به وساطت ما حکومت از مطلقه به مشروطه و از مشروطه به جمهورى تحول پیدا کرد. اینک مىخواهیم اندکى درباره ویژگیهاى حکومت جمهورى بحث کنیم:
- رییس جمهور حکومتهاى غیریهودى [] تحت نفوذمان را ما از میان موثقترین عوامل و دست نشاندگانمان نامزد مىکنیم و سپس او را براساس رأىگیرى انتخاب مىنماییم.
- از آنجا که قوانین را ما از قبل تدوین کردهایم، حق تغییر و تعویض قانون را از رییس جمهور سلب مىکنیم. در عوض او را به ریاست کل قوا منصوب مىنماییم تا بتواند درموقع لزوم، ازقانون اساسى دفاع کند. رییس جمهور، عملا\" فرد فاقد اختیارى است که هدف و مسئولیتش تنها حفظ قوانین است که ما از پیش تدوین کرده ایم.
- بسیارروشن است که کلید معما، در دست ما مىباشد و کسى جز ما نمىتواند در قوانین دخل و تصرفى به عمل آورد.
- در قانون اساسى دولتهاى غیریهودى، حق استیضاح کردن دولت را از رییس مجلس سلب مىکنیم و تعداد نمایندگان را به حداقل ممکن مىرسانیم تا بدینوسیله بتوانیم شور و شوق سیاسى را در دل مردمى که مشتاق مسایل سیاسى هستند، بکشیم. اگر چنین رویهاى دشواریهایى به بار آورد، آنگاه وضعى پیش مىآوریم که گروه بسیارى از مردم به فعالیتهاى سیاسى تمایل پیدا کنند.
حق انتصاب معاون رییس جمهور، رییس و معاون مجلس سنا را به رییس جمهور تفویض مىکنیم و تعداد جلسات مجلس را کاهش مىدهیم به طورى که مجلس در هر ماه بیش از چند جلسه نداشته باشد. وانگهى به رییس جمهور که رییس قوه مجریه هم هست، اختیاراتى در مورد مجلس، تفویض مىکنم. مثلا\" اختیار خواهد داشت که اعضاى مجلس را براى توضیح فراخواند و یا مجلس را منحل کند. اما براى آنکه عواقب و نتایج چنین اعمالى که همگى غیرقانونى هستند،گریبانگیر برنامه هاى ما نشود، باید چاره اندیشى کنیم.
همانطورى که یادآور شدیم، به رییس جمهور طبق قانون اختیاراتى داده شده است. ولى براى آنکه با استفاده از اختیاراتش به سوى حکومت مطلقه میل نکند، وزیران و مقامات عالىرتبه را وامىداریم تا با اقدامات خود از اعمال نفوذ او جلوگیرى کنند. البته بهتر است که این کار به وسیله شوراى وزیران، سنا و شوراى دولتى انجام بگیرد تا به وسیله افراد.
- رییس جمهور، بنا به تشخیص ما قوانین را تعبیر و تفسیرمىکند و هر زمان که ما به او دیکته کردیم، مىتواند قوانین را تغییر دهد. به علاوه به بهانه رفاه و سعادت مردم، او این حق را خواهد داشت که قوانین جدیدى پیشنهاد کند.
نابودى دولتها هدف ماست
- با توجه به آنچه که قبلا\" گفتیم اندک اندک زمینه نابودى دولتهاى غیریهودى را فراهم مىکنیم و سرانجام قدرت را به دست مىگیریم. پس از اینکه به قدرت دست یافتیم، به طور نامحسوسى اصول قانون اساسى دول غیرصهیونیست را گام به گام حذف مىکنیم و هنگامى که زمان موعود فرا رسید، حکومت مطلقه قوم خود را جایگزین هرنوع حکومتى مىسازیم.
- پیش از آنکه قانون اساسى دول غیریهودى نابود گردد، ممکن است مردم به حقانیت حکومت مطلقه ما پىببرند. در چنین دوره اى، مردم در حالت بیم و انتظار به سر مىبرند، از بىنظمى و نارسایىهاى دول خود که ما موجد آنها هستیم به شدت خسته مىشوند و از رهبران خود چنین مىخواهند:
»ما تنها یک پادشاه مىخواهیم که همه مردم روى زمین را متحد سازد و نابسامانیها را - مرزها، ملیتها و مذاهب ریشهکن سازد. پادشاهى مىخواهیم که بتواند صلح و آرامشى که رهبران فعلى نمىتوانند به ما بدهند، براى ما فراهم آورد.«
- براى آنکه آرزوى استقرار حکومت مطلقه قوم خود را در دل همه مردم جهان ایجاد کنیم، لازم است که رابطه مردم را با دولتهایشان تیره کنیم. به طورى که مردم بر اثر اختلاف عقیده، گرسنگى، بیمارى و کشمکش به تنگ آیند و جز به رهایى از دست دولتهایشان و پناه بردن به حکومت نجاتبخش ما، به چیز دیگرى نیندیشند.
- اگر درراه رسیدن به هدفهایى که در پیش داریم کوشا نباشیم، و به ملل دنیا یک لحظه فرصت نفس کشیدن بدهیم، به سختى مىتوانیم به هدفهایمان برسیم.
پروتکل شماره نه صهیون
- توجه به خصوصیات و خلق و خوى مردمى که شما در ممالکشان زندگى و فعالیت مىکنید، اهمیت بسیار به سزایى در اجراء و پیاده کردن برنامههایمان دارد. تا زمانى که افراد جوامع مختلف مطابق الگو و انگاره هاى تربیتى ما دوباره تربیت نشوند، نمىتوانیم برنامه هایمان را در اینگونه جوامع مطابق با روشى کلى و یکسان پیاده کنیم. اما اگر برنامه ها را محتاطانه و توأم با آموزش آغاز کنیم، مىتوانیم در کمتر از یک دهه منش و خلق و خوى سرسخت ترین افراد را تغییر داده و آنها را مانند افرادى که از پیش مطیع ساخته ایم، به زیر سلطه خویش درآوریم.
- کلماتى چون آزادى، برابرى و برادرى در واقع اسمهاى مستعارى هستند که فراماسونرهاى ما آنها را بکار مىبرند. هنگامى که حکومت شاهنشاهى ما آغاز گشت این کلمات را از صورت استعارى بودن بیرون آورده و به صورت عباراتى ایده آلى چون حق آزادى، وظیفه برابرى و آرمان برادرى درمىآوریم. بدین معنى ما غلطترین کار را انجام مىدهیم و به اصطلاح « با شاخ گاو درمىافتیم».
هرگونه قانونى را عملا\" از بین مىبریم و تنها آنهایى را که خوب باشند، حفظ مىکنیم. امروزه اگر دولتى علیه ما اعتراض کند بنا به تشخیص ما شاید هم بعید نباشد حتى اگر مبارزه علیه سامىگرایى را شروع کند، این مبارزه لازم و ضرورى به نظر مىرسد. زیرا نسل آینده ما را آماده کارزار مىکند. از آنجا که در این مورد به تفصیل بحث کردهایم، ضرورتى ندارد در اینجا مطالب راتکرار کنیم.
دولت قدرتمند یهود
- هیچگونه محدودیتى براى حوزه فعالیتهاى ما وجود ندارد. دولت توانمند ما که در شرایطى فوق العاده قانونى به بقا خویش ادامه مىدهد. با واژه دیکتاتورى که مفهوم زور وقدرت از آن مستفاد مىشود، توصیف مىگردد. من اکنون در مقامى هستم که با کمال اطمینان و آگاهى به شما بگویم که قانونگذاران در موقع مناسب به داورى مىنشینند و سپس درمورد ما حکم مىکنند. به زودى کشتار وحشیانه خود را آغاز مىکنیم و بر مرکب پیروزى سوار مىشویم. ما صرفاً براساس زور به فرمانروایى خویش ادامه مىدهیم زیرا همچون یگانه حزب حاکم، تمام نیروها مغلوب و مطیع ما مىشوند. حربههاى نامحدود ما عبارتند از حریصانه سوزاندن آدمیان، بىرحمانه انتقام گرفتن و سرسختانه کینه توزى کردن.
- بنابه تحریک ما، ترور و وحشت همه جا را فرا مىگیرد، افراد با آرمانها و عقاید مختلف مانند سلطنت طلب، عوام فریب، سوسیالیست و آرمانگرا ( ایده آلیست) به خدمت ما درخواهند آمد و بنا به اغواى ما مىکوشند تا هر نوع نظم و آرامشى را برهم زنند و همه جا را به آشوب بکشانند. وجود چنین طغیانهایى دولتها را دچار دگرگونى مىکند و مردم حاضرمىشوند براى برقرارى صلح و آرامش همه چیز را فدا کنند. تا زمانى که به قدرت جهانى ما اعتراف نکنند و تا زمانى که تسلیم ما نشوند، صلح را به سرزمینشان باز نخواهیم گرداند.
- در چنین شرایطى مردم فریاد مىزنند تا دول جهان بر سر استقرار سوسیالیزم به توافق برسند. اما تجزیه احزاب و نفاق میان آنها باعث مىشود که مردم به ما بپیوندند. جدال بر سر قدرت، میان مردم آغاز مىگردد و پول در این میان نقش مهمى رابازى مىکند. بدیهى است که همه پولها نزد ما ذخیره شده و پیروزى از آن ما خواهد بود.
- ما ازقبل به اتحاد میان رهبران و توده هاى ناآگاهِ مردمِ جوامعِ غیریهودى پى برده ایم و اقدامات لازم در این زمینه معمول داشته ایم. بدین معنى میان رهبران و توده هاى مردم از طریق ایجاد ترس و وحشت، سدى ایجاد کرده ایم و وضعى پیش آورده ایم که توده مردم در آینده پشتیبان ما باشد. به زودى زمام رهبرى توده ها را بدست مىگیریم و آنها را در جهت مسیرى که به هدفهایمان ختم مىشود، هدایت مىکنیم.
- براى آنکه از رهبرى توده ناآگاه مردم غیریهودى به کلى غافل نشویم هر چند گاه یکبار در مراسم آنها شرکت مىکنیم و اگر نتوانیم این کار را شخصاً انجام دهیم، تصدى این امور را به کسانى که فوق العاده مورد اعتماد ما باشند، محول مىکنیم. پس از آنکه توده مردم به رهبرى ما اعتراف کردند، آنگاه به طور خصوصى درباره مسایل سیاسى با آنها وارد مذاکره مىشویم و به آنان آموزش سیاسى مىدهیم تا آنها را به سوى هدفهاى دلخواهمان سوق دهیم.
- کسى نمىرود تحقیق بکند که در مدرسه فلان روستا چه مطالبى تدریس مىشود، ولى به محض آنکه مردم ما از زبان یکى از مأموران سیاسى دولت یا رهبر مملکت مطلبى را شنیدند، نه تنها آن را درسراسر کشور خویش بلکه آن را به تمام مردم جهان مىرسانند.
- براى جلوگیرى از نابودى بىموقع موسسات و سازمانهاى غیریهودى، اهرمها و فنرهایى که گردش کار این سازمانها را تنظیم مىکنند، تعبیه کردهایم و با دقت و ظرافت هر چه تمام آنها را کار گذاشته ایم. « سیاست آزادى عمل» که نظم و هماهنگى را ازسازمانها و موسسات مىگیرد، درموقع لزوم به جاى اهرمهاى تنظیم کننده، پیاده مىکنیم. به بیان دیگر، به درون سیستم مدیریت، قانونگذارى، انتخابات، و نیز مطبوعات و آزادىهاى شخصى و از همه مهمتر سیستم تعلیم و تربیت این جوامع دست برده ایم و « فلسفه آزادى» را رواج داده ایم.
جوانان مسیحى را به فساد مىکشانیم
- ما جوانان مسیحى را در دریایى از افکارشاعرانه غرق مىکنیم و آنها را براساس تئورىها و اصولى که آنها را غلط مىپنداریم، تربیت مىکنیم تا بتوانیم آنان را به فساد بکشانیم.
- بدون آنکه قوانین را از اساس عوض کنیم، آنها را به تعبیر و تفسیرهاى متناقض تبدیل مىکنیم تا آنچه از این تعبیر و تفسیرها حاصل مىشود، به صورت نتایج چشمگیرى جلوه کند. البته چنین نتایج چشمگیرى باعث مىشوند، که چهره واقعى قوانین، در پس این تعبیر و تفسیرها مخفى بماند و کارگزاران دولتى نتوانند اصل قوانین را که در شبکه درهم و برهمى از سیستم قانونگذارى محصور گشته اند، از تعابیر و تفاسیر تفکیک کنند.
- اعمال روش بالا را ما « تئورى تفویض اختیار» مىنامیم.
- ممکن است بگویید که اگر غیریهودیان از نقشه و طرح ما آگاه شوند، علیه ما مسلح مىگردند و ستیزى بزرگ علیهمان آغاز خواهند کرد. ولى ا قبل از وقوع چنین حادثهاى چاره اندیشى خواهیم کرد و مانورى خواهیم داد که پشت هر انسان پرجرأتى را بلرزاند و آن چاره این است که در زیرزمین شهرهاى بزرگ و پایتخت کشورهاى اروپایى دالانهاى عظیمى حفر مىکنیم تا موقع احساس خطر شهرها را منفجر سازیم.
پروتکل شماره هشت صهیون
ما باید تمام جنگ ابزارهایى که مخالفانمان ممکن است علیهمان بکار گیرند، در اختیار داشته باشیم. ضمناً باید پیچیده ترین واژه هاى حقوقى را از میان کتب قانونگذارى بیرون بکشیم تا به هنگام داورى و قضا از آنها استفاده کنیم. البته این واژهها ممکن است ناموجه و غیرعادلانه جلوه کنند ولى براى آنکه چنین وضعى پیش نیاید، باید از قبل چارهجویى کنیم بدینمعنى، واژههاى پیچیده را در قالب عباراتى زیبا بیان کنیم تا اصولى اخلاقى، عالى، متعالى و معقول جلوه کنند.
کادر رهبرى جامعه ما باید خود رابا تمام مظاهر تمدن که به موقع بکار آیند، مجهز کند. کادر رهبرى باید عواملى چون روزنامه نگاران، وکلاى مدافع ورزیده، سیاستمداران کار کشته، مدیران برجسته و خلاصه افرادى که در مدارس ویژه از تعلیم و تربیتى عالى برخوردار بوده اند، در اختیار داشته باشد. چنین افرادى با ساخت اجتماعى جوامع ( جامعه شناسى)، انسان شناسى، و همه زبانهایى که با الفباى سیاست ساخته شدهاند، باید آشنا باشند. وانگهى این افراد باید با تمام مسایل حساس جامعه اى که در آن نقشهایى بازى مىکنند، آشنا گردند. منظور از مسایل حساس، تمایلات، علایق، نارسایىها و نقاط ضعف مردم غیریهودى و نیز شرایط محیط زندگى آنها است. نیازى به گفتن نیست که معاونان و مشاوران کادر رهبرى از میان غیریهودیان انتخاب نخواهند شد. غیریهودیان که عادت دارند رییس و مدیر بشوند، خود را در مسایل مربوط به مدیریت به زحمت نمىاندازند و هدف را از وسیله تمیز نمىدهند و معمولا\" نامه ها را بدون آنکه بخوانند امضاء مىکنند و پست و مقام ریاست و مدیریت را یا به منظور گرفتن دستمزد احراز مىکنند و یا به خاطر ارضاء جاه طلبىهایشان.
دولت ما تمام اقتصاددانان جهان را به خدمت خود درمىآورد. به علاوه آموزش اصول و مبانى اقتصاد به یهودیان نشانگر اهمیتى است که ما براى علم اقتصاد قائلیم. دولت ما از مشورت بانکداران، صاحبان صنایع سرمایه داران و میلیونرها برخوردار خواهد بود و همه چیز به زبان ارقام و اعداد بیان خواهد شد.
تا زمانى که نتوانیم مشاغل دولتى را به برادران یهودىمان بسپاریم، ناگزیریم افرادى را از میان غیریهودى براى تصدى مشاغل دولتى انتخاب کنیم. البته این افراد را زیرنظر مىگیریم و آنها را کاملا\" از مردم جدا نگه مىداریم چنانچه این افراد از اجراى دستورات ما سرپیچى کنند، به مجازاتهاى سنگین و احتمالا\" اعدام محکوم خواهند شد. غرض از اعمال چنین سختگیرىهایى آن است که این افراد تا آخرین قطره خونشان ازمنافع ما دفاع کنند.
پروتکل شماره هفت صهیون
.
- براى آنکه بتوانیم هدفهایمان را که قبلا\" درباره آنها بحث کردیم، هر چه زودتر عملى سازیم، مىباید میزان تولید جنگ افزارها و نیز شماره نظامیان و پلیس را افزایش دهیم. خواست ما این است که در همه کشورهاى جهان کارگران، سربازان، پلیس و تعداد اندکى « بزرگ سرمایه دار» از ما جانبدارى کنند.
- هم در سراسر اروپا و هم در سایر کشورها از طریق نوعى بىنظمى، شورش و دشمنى ایجاد مىکنیم تا بدینوسیله بتوانیم استفاده دو چندان ببریم. راه رسیدن به این هدف آن است که در مرحله نخست کشورها را به زیر سلطه و نفوذ خوددرآوریم تا بتوانیم در مواقع لزوم هم بىنظمى ایجاد کنیم و هم، نظم برقرار سازیم. وقتى به چنین نفوذى رسیدیم، کشورهاى تحت سلطه وجود ما را به عنوان نیروى تهدیدکنندهاى تلقى مىکنند. در مرحله دوم با اعمال روشهاى سیاسى، اقتصادى و ایجاد تعهدات مالى، دولتها را به جان همدیگر مىاندازیم. البته براى آنکه این برنامه را با موفقیت به انجام برسانیم، باید نفوذ و حضور خود رابا زیرکى خاصى در تمام ملاقاتها و مذاکراتى که به منظور توافق و ترک مخاصمه بین کشورها به عمل مىآید، افزایش دهیم و نیز با استفاده از یک زبان دیپلماسى و زیرپوشش درستکارى، خود را طرفدار « توافق» معرفى مىکنیم. از آنجا که ملتهاى غیریهودى همواره براى پیشنهاداتى که ازخارج به آنها عرضه مىشود، یعنى در واقع پیشنهاداتى که ما به آنها ارائه مىدهیم، اهمیت خاصى قائلند، لذا پیشنهادات ما را پذیرفته و متقاعد مىشوند که ما منجى و خدمتگزار بشریت هستیم.
جنگ جهانى
- اگر کشورى بخواهد با ما مخالفت کند، ما باید آنقدر قوى باشیم که حتى همسایگان کشور مخالف را نیز تهدید به جنگ کنیم. اگر همسایگان نیز همراه کشور مخالف همگى علیه ما متحد شوند، آنگاه ما باید آنها را به یک جنگ جهانى تهدید کنیم.
- عامل اصلى موفقیت ما در امور سیاسى پنهانکارى است. بدین معنى، گفتار و عمل سیاستمدار هیچگاه نباید یکى باشند.
- ما باید دولتهاى غیریهودى را مجبور کنیم که در جهت خواستههاى ما قدم بردارند. روش کار چنین خواهد بود که افکار عمومى را از طریق مطبوعات که به قدرت بزرگ معروفند و تقریباً در دست ما مىباشند، شکل بدهیم و طبیعى است که دولتها به افکار عمومى توجه خواهند کرد.
پروتکل شماره شش صهیون
- مىخواهیم به انحصار ثروتهاى عظیم، منابع و کالاهایى که جوامع غیریهودى درآینده به مقیاس وسیعى به آنها متکى خواهند شد، دست بزنیم تا اینکه این جوامع را پس از شکست سیاسى با شکست اقتصادى نیز مواجه سازیم.
- اقتصاددانانى که اکنون در این جلسه حضور دارند، اهمیت موضوع را به خوبى مىتوانند دریابند.
- با تمام روشهاى ممکن، باید اهمیت حکومت قدرتمندمان را به همگان گوشزد نماییم و اعلام کنیم کسانى که به حکومت جهانى ما تسلیم شوند، از حمایتمان برخوردار خواهند شد.
- « اریستوکراسىِ غیرصهیونیستى» از این پس قدرت سیاسى ندارد و باید آن را مرده تلقى کرد. ولى به سبب داشتن زمین و خودکفایى مواد غذایى مىتوانند به عنوان خطرى بزرگ ما را تهدید کند. لذا باید به هر قیمتى که شده آنها را ازداشتن زمین محروم کنیم. براى وصول به این هدف، باید مالیاتهاى سنگین به زمینها ببندیم و وضعى پیش آوریم که زمینداران املاک خود را براى گرفتن قرض، در گرو طلبکاران بگذارند. به کمک چنین تدابیرى زمین داران بدون قید و شرط تسلیم ما خواهند شد.
- اریستوکراتها که خصلتاً به قناعت عادت نکرده اند و به سرمایه اندک راضى نمىشوند، خیلى زود از بین مىروند.
ما غیر صهیونیستها را استثمار مىکنیم
- همزمان با اقداماتى که ( در مورد زمیندارى) در بالا ذکر کردیم، صنعت را نیز به انحصار خود درمىآوریم. البته در مراحل نخست صنعت را در یک حالت تعادلى قرار مىدهیم و از انحصار شدید در مراحل اولیه خوددارى مىکنیم. غرض ما ازحالت تعادل اولیه آن است که صنعت و مآلا\" سرمایه در بخش خصوصى متمرکز گردند و بانکهاى خصوصى به وجود آیند. زمینها از گرو طلبکاران بیرون آمده و به گرو بانکها درآیند. آنچه که ما مىخواهیم این است که هم ماحصل کار کارگر و هم بازده زمین هردو به چنگال صنعت بیفتند و بدینسان تمام پولهاى جهان نزد ما ذخیره شود و غیریهودیها، طبقه کارگر و زحمتکش جامعه را تشکیل دهند و بدون قید و شرط تسلیم ما شوند. در چنین شرایطى اگر به خاطر منافع دیگرى تسلیم ما نشوند، لااقل به خاطر آنکه درآمدى داشته باشند و بتوانند زنده بمانند، تسلیم ما خواهند شد.
- براى آنکه بتوانیم صنعت غیریهودیان را به کلى نابود کنیم، علاوه بر انحصارطلبى، تجمل پرستى را رایج مىکنیم و نیازهاى کاذب مردم را افزایش مىدهیم. اقدام دیگر ما این است که مزد کارگرهارا بالا مىبریم به طورى که این افزایش دستمزد هیچگاه به سود آنها تمام نشود. چاره این کار آن است که بهاى ارزاق عمومى را بالا ببریم و گناه این گرانى را به گردن کاهش فرآورده هاى کشاورزى و دامى بیندازیم. در عین حال به شیوه بسیار زیرکانه اى میزان تولید را کاهش مىدهیم. بدین معنى که اعتیاد و هرج و مرج طلبى و کمکارى را در میان کارگران رواج مىدهیم و به مدد شیوه هاى گوناگون، صحنه زمین را از وجود متخصصان و تحصیل کرده هاى غیریهودى پاک مىکنیم تا میزان تولید کاهش پیدا کند.
- پیش از آنکه غیریهودیان به فهم حقایق نایل شوند و مشکلات را دریابند، ما به موقع عمل مىکنیم. فىالمثل زیرپوشش هواخواهى از طبقه کارگر و به یارى اصول اقتصاد سیاسى که تئورىهاى ما بر آنها مبتنى است، تبلیغات دامنه دارى به راه مىاندازیم و آنگاه از نیروى کارگر به سود خویش بهره بردارى مىکنیم.
پروتکل شماره پنج صهیون
- در جوامعى که فساد همه جا را فرا مىگیرد، جمع آورى ثروت تنها از طریق تقلب و نادرستى امکانپذیر مىگردد، قدرت دولت رو به ضعف مىنهد، قیود اخلاقى تنها از طریق مجازاتهاى سنگین سارى و جارى مىشوند، قوانین و مقررات، ضمانت اجرائى ندارند، مردم در برابر سرنوشت جامعه شان احساس مسئولیت نمىکنند و مقررات بین المللى نیز نادیده گرفته مىشوند، با اعمال چه روشى و به کمک چه سیستم مدیریتى مىتوان اینگونه جوامع را اداره کرد؟
پاسخ اینست که سیستمى فوق العاده « متمرکز» و مقتدر که تمام قدرتهاى دورن جامعه را به دست گیرد، مىتواند در این مورد کارآمد باشد. بدین معنى که تمام فعالیتهاى سیاسى مردم را باید زیر نظر گرفت، و تمام آزادىهائى که رژیمهاى غیریهودى به مردم اعطاء کردهاند، به تدریج سلب کرد. و زمینهاى فراهم آورد که مردم بتوانند گسیختگىها و ناهنجاریهاى رژیمهاى غیریهود را دریافته و به شاهنشاهى قوم ما ایمان آورند. آنچه در بالا گفته شد، باید انگاره و الگو و راهنماى عمل ما در تمام زمانها و مکانها باشد تا بتوانیم بدینوسیله تمام کسانى را که چه در حرف و چه در عمل مخالف ما هستند، از سر راهمان برداریم.
- ممکن است ادعا شود که چنین انگاره و الگوهائى با پیشرفتهاى امروز ما سازگار نیست. ولى کژى و نادرستى این ادعا را نشان مىدهیم.
- سالیانى بس دراز، مردم باور مىداشتند که شاهان بنا به اراده خداوند بر مردم استیلا یافته اند و در نتیجه همین تصور، بدون تردید و دودلى تسلیم آنان مىشوند ولى از زمانى که ما از حقوق انسانها سخن به میان آوردیم، تزلزلى در اندیشه آدمیان نسبت به جاودانى بودن حکومت شاهان ایجاد کردیم و تقدس شاهان را در چشم مردم از بین بردیم. و نیز هنگامى که اعتقاد مردم را نسبت به خدا تضعیف کردیم، قدرت را از کاخ شاهان به خیابانها کشیدیم و آنرا در مالکیت متمرکز ساختیم و سپس آنرا به غنیمت بردیم.
- جهت دادن به فکر و اندیشه مردم غیریهودى به کمک سخن پردازى و تئورىهاى وسوسه انگیز، کار متخصصان و مدیران ما است. ما یهودیان در مشاهده امور، تجزیه و تحلیل آنها، محاسبات دقیق مسایل مالى، طرح برنامه هاى سیاسى و نیز حس همکارى با یکدیگر، رقیبى نداریم. تنها ممکن است یسوعىها در این زمینه با ما رقابت کنند. البته برنامه هایى طرح کرده ایم که این قوم را در چشم توده مردم ناآگاه، بىاعتبار سازیم. ضمناً باید یادآور شویم که ما به صورت یک سازمان مخفى عمل مىکنیم.
- احتمال مىرود که براى مدت زمانى معین غیریهودیها در سراسر دنیا با هم سازش کنند و این سازش امنیت ما را به خطر اندازد. ولى از این خطر جان سالم به در خواهیم برد زیرا اختلافات موجود آنها بسیار وسیع و ریشه دار است و آنها به این زودیها جرأت چنین سازشى را پیدا نخواهند کرد.ما طورى مردم را به جان هم انداخته ایم که همه به همدیگر بدگمانند. نفرت مردم از یکدیگر به خاطر تعصبات مذهبى و نژادى که در طول 20 قرن گذشته تبلور یافته است، اجاره نخواهد داد که مردم به این سادگى با یکدیگر آشتى کنند. به همین دلیل اگر ملتى بخواهد اسلحه اش را علیه ما بردارد، دولتى پشتیبان خود نخواهند یافت. بنابراین دولتهاى غیریهودى باید به خاطر بسپارند که هر نوع تبانى و توافقى علیه ما فىنفسه زیانبخش خواهد بود. قدرت ما فوق العاده است و در آن تردیدى نیست. بدون حضور دستهاى پنهان ما، ملتها نمىتوانند حتى بر سر یک مسأله ناچیز و خصوصى با هم به توافق برسند. پیامبران گفته اند، ما قومى هستیم که به وسیله خدا برگزیده شده ایم تا فرمانرواى مردم سراسر جهان باشیم. خداوند به قوم ما هوش و ذکاوت سرشار اعطا کرده است. ما کفایت و لیاقت آن را داریم تا مسئولیت رهبرى جهان را به انجام برسانیم. البته اقوام دیگرى هستند که از هوش و ذکاوت برخوردارند، ولى آنها تازه به دوران رسیده هایى هستند که نمىتوانند حریف ما بشوند. اگر کشمکش و درگیرى بین ما ایجاد شود، کشمکشى وحشتناک خواهد بود. ولى آنها یاراى برابرى با ما را ندارند زیرا خیلى دیر سررسیده اند.
انحصار سرمایه
- تمام چرخهاى ماشین هر دولتى به کمک موتورى حرکت مىکند که این موتور در دست ما مىباشد و آن طلا است. حکماى ما تدابیرى اندیشیده اند که سرمایه از ارزش فوقالعاده اى برخوردارباشد. براى آنکه گردش عمل سرمایه محدود نشود باید آن را در راه ایجاد تجارت و صنعت انحصارى بکار گرفت. آزادى گردش عمل سرمایه در جهت تأسیس وگسترش صنایع، به دست اندرکاران صنعت نوعى قدرت سیاسى مىدهد که از این قدرت مىتوان براى استثمار مردم سود جست. امروزه خلع سلاح کردن مردم خیلى ساده تر از آماده کردن آنها براى جنگ است. همچنین برانگیختن احساسات مردم خیلى مهمتر از فرونشاندن این احساسات است. ما باید به فکر حفظ موقعیت خود باشیم و صحنه مبارزه را از وجود دیگران پاک سازیم. هدف اساسى مدیران ما این است که قدرت فکر کردن مردم را تضعیف کرده تا افکار آنها از اندیشیدن به مسایل اساسى منحرف و متوجه مسایل کم اهمیت شده و فرصت مقاومت کردن در برابر ما نداشته باشند.
- ازدیرباز مردم جهان متقاعد شده اند که عمل، بیش از حرف، اثر دارد. اگر به دنبال حرف، عملى پدیدار شود، اعتماد مردم بیشتر جلب مىشود. براى آنکه بتوانیم ازچنین اصلى حداکثر استفاده را ببریم، باید موسساتى به وجود آوریم تا آنچه را که در جهت منافع و پیشرفت مردم انجام مىدهیم، به نمایش بگذاریم.
- براى فریب مردم، نخست باید قیافه یک آزاداندیش به خود بگیریم و از احزاب، آزادى، و هر نوع گرایش فکرى طرفدارى کنیم و سپس به سخن پراکنى بپردازیم و آن قدر سخنرانى کنیم که مردم از حرف زدن و سخنرانى دل زده و خسته شوند.
- براى آنکه بتوانیم افکار عمومى را مشوب سازیم و مردم را در حالت گیجى و سرگردانى نگه داریم، باید مطالب ضد و نقیض در بین مردم پخش کنیم و این عمل را آنقدر ادامه دهیم که غیریهودیان خود را در پیچ و خم اطلاعات متناقض گم کنند ومتقاعد شوند که تنها راه رهایى از این سرگردانىها نداشتن عقیده و اطلاعات سیاسى است. باید توجه داشت که اطلاعات واقعى سیاسى در اختیار کسانى است که مردم را بدین طریق به بیراهه مىکشانند و این نخستین رمز از رموز مملکت دارى است.
- دومین رمز موفقیت ما در امر کشوردارى به شرح زیر است:
الف - شکست دولتهایى که بر سر کار هستند را طورى جلوه دهیم که مردم از فهم علل شکست عاجز شوند. به علاوه در ارائه آداب و رسوم، علایق و شرایط زندگىِ مردم طورى افراط کنیم که مردم از برقرارى تفاهم میان خود عاجز شوند.
ب - میان احزاب نفاق شدیدى ایجاد کنیم و امکان هر گونه تشریک مساعى میان احزابى که تسلیم ما نمىشوند، را از بین ببریم.
ج - هرگونه ابتکار فردى و خلاقیتى را که به سودما نباشد، نابود کنیم. زیرا هیچ خطرى بالاتر از ابتکار و خلاقیت فردى نیست. به ویژه اگر خلاقیت، باهوش توأم باشد. کارى که از یک فرد مبتکر برمىآید، از میلیونها آدم عامى برنمىآید. لذا ما باید تعلیم و تربیت غیریهودیان را در جهتى سوق دهیم که قوه ابتکار از دانش آموزان گرفته شود و نطفه خلاقیت در ذهن آنها خفه گردد.
د - آزادى عمل گروههاى مختلف را رودرروى هم قرار دهیم تا تصادم و برخورد پیش آید و شور و شوق به ناامیدى و شکست منجر شود.
به کمک روشهاى بالا مىتوانیم دول غیریهودى را فرسوده کرده و آنها را تسلیم خویش سازیم و سپس بر خرابه همه حکومتهاى دنیا یک ابرقدرت شیطانى بنا کنیم به طورى که دستهاى توانمند این ابرقدرت بتواند به همه جا برسد و چنان قدرت غول آسایى به هم بزند که مقهور هیچیک از ملل دنیا نشود.
پروتکل شماره چهار صهیون
- هر جمهورى و حکومتى چند مرحله پشت سرمىگذارد. در مرحله نخست حکومت شکل ثابتى ندارد و بوسیله توده مردم از سوئى به سوى دیگر کشانده مىشود. در مرحله دوم حکومت شکل عوام فریبى بخوبى مىگیرد. پس از آن آنارشیسم به وجود مىآید و سرانجام انارشیسم به حکومت استبدادى منجر مىگردد. البته میان حکومت مطلقه اى که به صورت قانونى در مىآید، خود را در برابر مردم مسئول و متعهد مىداند و نیز خط مشى آن کاملاً آشکار است و حکومت مستبدانه اى که ناشى از هرج و مرج است تفاوت فراوان وجود دارد. حکومت استبدادى و مطلقه اى که زاده هرج و مرج است، علیرغم آشکار بودن مظاهر استبدادیش، مىکوشد تا چهره واقعى خود را مخفى بدارد. این نوع حکومت به وسیله دستهاى پنهان و سازمانهاى مخفى اداره مىشود. کارگردانان اینگونه رژیم به همان اندازه که بىپروا هستند، به همان نسبت هم پرده پوش مىباشند. تغییر دادن آنها به مان اندازه که ممکن است در سقوط رژیم مؤثر باشد، به همان نسبت هم به عوامل مخفى کمک مىکنند تا حکومت را از خطر سقوط حفظ کنند.
- چه کسى مىتواند با یک قدرت نامحسوس درافتد و آنرا واژگون سازد؟ این ما هستیم که چنین قدرت نامحسوسى داریم. اگر چه فراماسونرهاى غیریهودى، کورکورانه در خدمت ما هستند، و براى مقاصد ما کار مىکنند، اما برنامه هاى ما همچنان براى آنها و دیگران ناشناخته و اسرارآمیز باقى خواهد ماند.
ما اعتقاد به خدا را متزلزل مىکنیم
- اگر آزادى بر خداپرستى مبتنى باشد، با برآورى، انسان دوستى و برابرى پیوندى داشته، براى جامعه بىزیان باشد، به رفاه عمومى لطمهاى وارد نسازد و در اقتصاد هم جائى براى خود پیدا کند، بر ما لازم است که هم احترام به آزادى و هم اعتقاد به خدا را در میان مردم غیریهودى از بین ببریم. و نیازهاى مادى را جایگزین اینگونه اعتقادات سازیم. اما اگر اعتقاد به خدا موجب شود که ما بر مردم حکومت کنیم، در اینصورت باید به تبلیغ دین بپردازیم و با راهنمائى مردان روحانى، مردم را به تسلیم واداریم.
- براى آنکه بتوانیم قدرت اندیشیدن را از مردم غیر صهیونیست سلب کنیم، باید فکر آنها را متوجه صنعت و تجارت کنیم. سرگرم شدن آنها به داد و ستد و اندیشیدن به منفعت، باعث مىشود که دشمن مشترکشان را فراموش کنند. از سوى دیگر، به صنعت جنبه احتکارى مىدهیم. بدین معنى که به بهاى صنعنتى شدن بسیارى از زمینها نادیده گرفته مىشوند که سرانجام به دست ما مىافتند و ما آنها را احتکار مىکنیم.
- افزایش روز افزون رقابت بمنظور پیش افتادن در زندگى از سوئى، ونابسامانیهاى اقتصادى از سوى دیگر، مردم را سرخورده و افسرده مىکند، نفرت آنها نسبت به مقامهاى عالى رتبه ادارى، مذهبى و سیاسى اوج مىگیرد، طلا به عنوان وسیله اى براى ارضاء نیازهاى مادى مردم مورد توجه واقع مىشود، ظرفیت مردم به مرز انفجار مىرسد و براى قیام آماده مىشوند. قیام مردم براى کسب ثروت است نه اشاعه خوبیها. زیرا این قیام از نفرت منبعث مىشود. به بیان دیگر، نفرت طبقه محروم از طبقه ممتاز جامعه موجب قیام مىگردد. قشرهاى پائین جوامع غیریهودى در پى رهنمودهاى ما علیه طبقه ممتاز به پامىخیزند و سرانجام با حریفانمان یعنى علماى غیر یهودى بر سر قدرت به نبرد مىپردازند.
پروتکل شماره سه صهیون
- مىخواهم اعلام کنم که تا رسیدن به هدفهایمان فاصله چندانى نداریم اگر چند قدمى را که در پیش داریم طى کنیم، سَر و دُم مارى که سمبل قوم ماست به هم وصل خواهد شد و حلقهاى کامل بوجود مىآید. معناى کامل شدن حلقه آنست که تمام کشورهاى اروپائى درون این حلقه محصور خواهند شد و تحت نفوذمان قرار خواهند گرفت.
- موازین قانونى کشورهاى جهان بزودى درهم خواهند شکست. زیرا ما از همان آغاز تأسیس آنها را با نوعى عدم تعادل ایجاد کردهایم و به سبب همین عدم تعادل شروع به نوسان مىکنند و سرانجام محورى را که به دورش مىچرخند فرسوده مىسازند. غیریهودیان مىپندارند که معیارهاى قانونیشان از تعادل و ثبوتى همیشگى برخوردار است، اما نمىدانند که روزى با عدم تعادل موازین قانونى خود مواجه مىشوند. در اینگونه جوامع، رهبر، چون، محورى است که بوسیله در باریان احاطه شده و درباریان آنقدر بر او مىشورند تا سرانجام او را از پاى درآورند. به عبارت دیگر، رهبر از مردمى که مایه قدرتش هستند، فاصله مىگیرد و نمىتواند با آنهائى که به دنبال کسب قدرت هستند، مقابله کند و نتیجتاً مغلوب مىشود. البته این ما هستیم که میان رهبر و توده مردم شکاف عمیقى ایجاد کرده ایم و قدرت را از هر دو سلب نموده و هر دو را چون کور و عصا از هم جدا ساخته ایم.
- براى آنکه قدرت طلبان جهان، پس از دستیابى به قدرت نتوانند از آن به نحو مطلوبى استفاده کنند، ما از پیش تدابیر ویژه اى اندیشیده ایم. نخست آنکه تمایلات قدرت طلبان را از آزادى خواهى، معطوف و متوجه استقلال طلبى مىکنیم. دوم آنکه احزاب گوناگون بوجود مىآوریم و آنها را رودرروى هم قرار میدهیم. سوم آنکه از بوجود آمدن قدرتهاى بزرگ جلوگیرى مىکنیم و وضعى پیش مىآوریم که دستیابى به قدرت براى هر کسى هدف بشود. سرانجام دولتها را به صورت صحنه مبارزات گلادیاتورى در مىآوریم تا ستیزه و جدال بر سر مسائل مبهم و پیچیده همچنان ادامه یابد و بىنظمى و گسیختگى همه جهان را فرا گیرد.
- سخنان بیهوده، پوچ، پوشالى و بىپایان به صورت نطق، مباحثه و گفتگو وقت دیوانیان و مجلس نشینان و هیأت مدیرهها را ضایع کرده است. روزنامه نگاران خیلى بىپروا به پروپاى مقامات اجرائى دولتها پیچیدهاند. مؤسسات و سازمانها، تیزى دشنه سوء استفاده از قدرت را روى گردن خویش احساس مىکنند. به زودى همه چیز در اثر یورش دیوانه وار توده ها منفجر و به آسمان پرتاب خواهد شد.
فقر اسلحه ماست
- زنجیرى که انسانها را به دام و تله فقر مىبندد، به مراتب محکمتر از زنجیر بردگى است. به بیان دیگر، از زیر یوغ بردگى مىتوان بخوبى آزاد شد ولى رهائى از زیر یوغ بینوائى و فقر بسیار دشوار است. ما در قانون اساسى خود، حق رفاه مادى توده ها را به صورتى خیالى اما نه به گونهاى واقعى گنجانیده ایم و هرگز هم به این حق جامه عمل نمىپوشانیم. اگر قرار شود که هر فرد حق گفتن هر حرفى را داشته باشد، اگر قرار شود که هر روزنامه نویسى حق نوشتن هر مطلبى را اعم از خوب و بد پیدا کند، اگر هر کارگر زحمتکش و پرولترى، که دست تقدیر او را به کار وابسته کرده است، از لحاظ اقتصادى خود کفا باشد و نیز اگر بداند که قانون اساسى منافعش را تضمین نمىکند، فردا براى انتخاب نمایندگان بپاى صندوق رأى نمىرود و به نمایندگان که در واقع عوامل دست نشانده ما هستند، رأى نمىدهد. براى آنکه چنین وضعى پیش نیاید، بسیارى از اصولى که رفاه اقتصادى او را تضمین مىکنند از متن قانون حذف مىکنیم و در عوض فقط به او حق اعتصاب اعطاء مىکنیم تا از این طریق وابستگىاش به رفقاى هم مسلکش و نیز شرایطى که کارفرمایش بر او تحمیل مىکند، بیشتر شود.
ما از کمونیسم پشتیبانى مىکنیم
- نابودى اریستوکراسى بنابه راهنمائى ما و بوسیله عواملمان صورت گرفت. ولى با نابودى اریستوکراسى داستان پایان نیافت و این بار پول پرستان به شیوه دیگر دام خود را بر سر راه مردم پهن کردند و همانطور که امروز مىبینیم پول پرستان یوغ استثمار خود را برگردن کارگران نهادهاند و آنها را شدیداً به اسارت گرفتهاند.
- ما بر روى صحنه نقش حامى کارگر را بازى مىکنیم و بدینسان زیر شعار همکارى، برابرى و تحت شعار « اشتراک مساعى جهانى» و نیز مطابق اصول فراماسونرى(1) خویش، کارگران را به صف نیروهاى جنگجوى خویش یعنى سوسیالیزم، انارشیسم و کمونیزم مىکشانیم.
اریستوکراسى از حمایت قانون برخوردار بود و از کار و دسترنج زحمتکشان ارتزاق مىکرد. به همین لحاظ بخاطر حفظ منافعش، همواره به تغذیه و سلامت کارگران توجه خاص داشت و مىخواست که کارگر، سالم و نیرومند باشد تا بهتر و بیشتر از او بهره کشى کند. اما موضع ما درست مخالف این نظریه است. ما به مرگ و میر و کشتار غیر یهودیان فکر مىکنیم. به عبارت دیگر، قدرت ما، در گروکاهش مستمر مواد غذائى وضعف جسمى کارگر مىباشد. زیرا از این طریق مىتوانیم کارگر را به اسارت خود درآوریم تا او را در اختیار داشته باشیم و نتواند علیه خواستهاى ما اقدام بکند. تسلطى که از طریق ایجاد گرسنگى بر کارگران به دست مىآید، به مراتب مطمئن تر از تسلطى است که اریستوکراسى به مدد قانون و شاه کسب کرده بود.
- در میان توده مردم حسد، نفرت و زیاده خواهى ایجاد مىکنیم تا از خشم مردم استفاده کرده و همه موانعى را که بر سر راهمان قرار دارند با دستهاى آنها ریشه کن سازیم.
- هنگامى که زمان موعود فرا رسید و منجى عالم بشریت بر اریکه سلطنت جلوس کرد و تاج شاهى بر سر نهاد، با دستهاى توده مردم همه موانعى را که بر سر راه حکومت جهانگیرش قرار دارند، برمىداریم.
- غیریهودیان عادت به فکر کردن را از دست داده اند مگر آنکه متخصصان ما به آنها آگاهى بدهند. بنابراین آنها قدرت تشخیص و درک برنامههائى که ما براى رسیدن به حکومت جهانى در پیش داریم، ندارند. لذا برماست که در مدارس دولتى، اطلاعات و دانشهاى پایهاى چون تشریح خصوصیات روحى ( روانشناسى) و حیات اجتماعى (جامعه شناسى) به آنان بیاموزیم و به مدد اینگونه اطلاعات به آنها بقبولانیم که افراد از لحاظ قابلیتها و استعدادها یکسان نیستند و از لحاظ سلیقه ها و هدفهاى زندگى با هم اختلاف دارند. پذیرفتن اصل اختلافات فردى، تقسیم کار را به تناسب استعدادها ایجاب مىکند و وقتى که انسانها بر حسب اصل تقسیم کار طبقه بندى شدند، خود به خود جامعه طبقاتى بوجود مىآید و بدینسان افراد مىپذیرند که همه طبقات در برابر قانون یکسان نیستند. پس از اینکه چنین اطلاعاتى به خورد آنها دادیم با رغبت تسلیم ما مىشوند و هر نوع شغلى را که به آنها دهیم قبول مىکنند. از سوى دیگر، چنین نظام تربیتىاى انسانها را وامىدارد که هر نوع نوشتهاى را و یا هر سخنى را کورکورانه و بدون چون و چرا بپذیرند. همچنین به سبب درک ضعیفشان از امور، مىتوان نفرت آنها را در هر شرایطى و هر موقع که لازم باشد برانگیخت.
یهودیان سالم خواهند ماند
- وجود بحران اقتصادى نفرت غیریهودیان را افزایش مىدهد و صنعت را دچار رکود مىسازد. در این هنگام ما مىتوانیم به مدد عملیات مخفیانه و نیز بیارى طلا که قبلاً آنرا به دست آورده ایم، آتش بحران اقتصادى را شعله ورتر سازیم و کارگران را در سراسر اروپا به خیابانها بریزیم. توده مردم به سبب ناآگاهىهایشان و نیز به سبب وجود بذر حسدى که ما در همان آغاز کودکى در ذهنشان کاشته ایم، آماده مىگردند که خود کارفرمایانرا بریزند و اموال آنها را به غارت ببرند. ما در این میان سالم خواهیم ماند و اموالمان به یغما نخواهد رفت زیرا از زمان شروع حادثه بخوبى آگاهیم و مىتوانیم به موقع براى حفظ خویش تدابیرى بیندیشیم.
- نشان دادیم که چگونه باگذشت زمان، غیریهودیان تسلیم حکومت ما خواهند شد زیرا بخوبى مىدانیم که چه موقع باید آزادى و آزادى خواهى را از تمام مؤسسات ریشه کن سازیم.
- هنگامى که تودههاى مردم مىبینند که تمام امتیازها زیر عنوان آزادى به آنها اعطاء مىشود، تصور مىکنند که مىتوانند رهبرى جهان را به دست گیرند. ولى به زودى خود را به راهنمائى ما نیازمند مىبینند و دو دستى قدرت را در اختیار ما مىگذارند و رهبرى تام الاختیار امور را به دست ما مىسپارند. اگر انقلاب فرانسه را به یاد آوریم، در مىیابیم که عنوان و لقب کبیر را ما به آن دادیم، مقدمات آنرا ما فراهم کردیم و خلاصه آنکه طراحى آنرا ما به عهده گرفتیم.
- از دیرباز تاکنون ما بشر را از قیدو بندهاى فراوانى رهائى بخشیده ایم و در آینده نیز او را راهنما خواهیم شد تا سرانجام در برابر پادشاهى که خون قوم بنىاسرائیل در رگهایش جریان دارد، سرتعظیم فرود آورده و به حکومتى که ما براى جهان تدارک مىبینیم، تسلیم شود.
- در حال حاضر ما یک نیروى بین المللى شکست ناپذیریم که از یک طرف مورد حمله قرار مىگیریم و از طرف دیگر حمایت مىشویم. از ویژگیها و رذالتهاى مردم غیریهود، آنست که از زورگو اطاعت مىکنند و نسبت به مردم ضعیف فوق العاده بدون ترحم هستند. از سوئى تحمل تضادها و برخورد عقاید را ندارند و از سوى دیگر، حاضر مىشوند که زیر فشار و خشونت رژیمهاى مستبد جان بدهند ولب به شکوه نگشایند. وجود چنین خصلتهائى در مردم غیریهودى، مستقل بودنمان را مشخص مىکند. مردم غیریهودى از همه دیکتاتورهاى زمانه ستم فراوان کشیده اند ولى در عوض فقط بیست تن از این دیکتاتورها را سربریده اند.
- به راستى مردم عامى پدیده هاى فوق الذکر را چگونه تعبیر مىکنند و نظر آنها در باره وقوع چنین پدیده هائى که ظاهراً ارتباط چندانى با هم ندارند چیست؟ تعبیر اینگونه پدیده اینست که دیکتاتورها از طریق عواملشان زیرگوش توده مردم، برابرى، و تأمین رفاه همگان را زمزمه مىکنند ولى به مردم نمىگویند، که وحدت تنها در سایه حکمروایى یهود ممکن و میسر است. و در نتیجه امر به مردم مشتبه شده، درستکار محکوم و خیانتکار تبرئه مىشود و این وضع همچنان ادامه مىیابد تا آنجا که خدا بخواهد. به راستى ما باید شکرگزار و راضى از اوضاع باشیم زیرا مردم هر گونه نظمى را به بىنظمى مبدل مىکنند که نتیجه این اوضاع به سود ما است.
- کلمه آزادى، جوامع انسانى را به جنگ علیه هرگونه زور و قدرتى برمىانگیزد. حتى علیه خداوند و قوانین طبیعت. لذا زمانى که ما به سلطنت رسیدیم، باید واژه آزادى را از قاموس و فرهنگ زندگى حذف کنیم. زیرا این واژه تودههاى مردم را به جانورانى خونخوار مبدل مىکند. این جانوران خونخوار وقتى که شکم هایشان از خون و خونابه سیر و سیراب شد، به خوابى عمیق فرومىروند و از همه چیز بىخبر مىشوند. در این حالت به خوبى مىتوان آنها را به زیر زنجیر کشید زیرا اگر خون نیاشامند، نخواهند خوابید و کشمکش همچنان ادامه مىیابد.